3 سفر!
سلام گلکم
خوبی مامانی؟
مامان جون خدیجه و باباجون منصور دیروز رفتن کربلا. امروز صبح هم از مرز تماس گرفتن وگفتن دیگه گوشی خاموش میشه تا هتل که سیم کارت عراقی بگیرن. ان شاالله سفرشون بی خطر باشه.
خیلی دوست داشتم ما هم باهاشون بریم اما این روزها سر بابا سینا خیلی شلوغه. حالا بابایی بهم قول داده 1ماه دیگه یک سفر درست و حسااااااااابی با هم بریم یا دبی یا مالزی. من دوست داشتم بریم ترکیه اما بابایی میگه اون موقع هوا سرده و سفر بهمون نمی چسبه درست هم میگه.
دبی دوست ندارم, آخه برا خرید که نمی خوایم بریم, جای تاریخی یا طبیعت هم که نداره. برا همین نظرم روی مالزی هست.
هفته ی دیگه عمو سعید داره میره دبی, قرار شد وقتی برگشت ازش بپرسیم ارزشش رو داره ما هم بریم یا نه.
چه بامزه, 3 سفر, مثل پست قبلی, 3 عروسی, 3 مهمون, 3 جشنواره!
سفر باباجون اینا
سفر عمو سعید
سفر ما!
کار بنایی خونه تموم شد. البته هنوز ریزه کاری داره اما خودمون هم می تونیم انجام بدیم. دامپای حموم و اتاق رو من و بابایی زدیم! آخه کار اون آقاهه رو نپسندیدیم! درها هم نصب شد, فقط باید جلا بهش بزنیم.
دیشب مامان جون خدیجه برا خداحافظی زنگ زدن, بهم گفتن: تربچه رو میگیرم و میام!
پس عزیزکم, حرف مامان جون رو جلوی امام حسین (ع) زمین ننداز و باهاشون بیا ...
دوستت دارم عزیزکم