تربچه!

تموم شـــــــــــــــــــــــــــــــــــد!

1390/6/27 18:30
نویسنده : مامان تربچه!
3,126 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلکم

خوبی مامانی؟

بالاخره تموم شـــــــــــــــــــــــــــــــــــدniniweblog.com

 

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااniniweblog.com

 

حس پرواز دارمniniweblog.com

 

حس سبکـــــــــــــــــــیniniweblog.com

 

حس آزادی .................niniweblog.com

 

دیشب همش کابوس دفاع می دیدم!niniweblog.com

 

صبح ساعت 6:50 دقیقه بیدار شدم. بابا جون کاوه آش خریده بودن اما من ترجیح دادم صبحانه سبک بخورم. ساعت 8:20 با بابا سینا رفتیم بیرون. از گل فروشی برای اساتید می خواستم گل بخرم که بابا سینا لطف کرد و علاوه بر اون از طرف خودش برام گل خرید.

 

 گل بابا سینا

مامان جون خدیجه اینا هم خیلی دوست داشتن بیان شیراز اما امکانش براشون جور نشده بود و به بابا سینا گفته بودن از طرف اونا هم برام گل بخره

 

گل مامان جون خدیجه و عمه سلما

دستشون درد نکنه

گل خاله مریم و خاله هاجر (دوستای نازنینم)

ساعت حدود 9:35 رسیدیم دانشگاه و من اطلاعیه های پایان نامه رو چسبوندم به برد (1ساعت قبل از دفاع!!!). عمدا دیر چسبوندم که کسی نیاد!!! آخه اگه شلوغ می شد استرسم زیاد می شد! ناگفته نمونه که اونقدر به جلسه ی دفاعم اومدن که سالن پر شد و یکی که اومد تو دید جا نیست و برگشت!!!

niniweblog.com

البته ما برای 25 نفر تدارک پذیرایی دیده بودیم و اصلا فکر نمی کردیم که همش مصرف بشه.

خدا رو شکر خدا رو شکر قبل از من دفاعی نبود و ما ساعت 10 سالن رو تحویل گرفتیم. وسایل پذیرایی رو آوردیم و سالن رو آماده کردیم. من هم نشستم و یک بار دیگه متن دفاع رو مرور کردم.

سالن کنفرانس

 

پذیرایی اساتید

ساعت 10:40 بود که بابا جون کاوه به بابا سینا زنگ زد تا بره پایین تپه دنبالشون (آخه دانشگاه شیراز روی تپه هست و معروفه به تپه ی ارم). خودم تک و تنها توی سالن کنفرانس نشسته بودم که نماینده ی تحصیلات تکمیلی اومد تو! بیچاره دید من تنهام کیفش رو گذاشت و رفت بیرون! کم کم سرو کله ی بچه های همدوره ایم پیدا شد و نشستیم به گپ زدن که بابا جون کاوه، مامان جون مرضیه، خاله زهرا با هدی کوچولو و دایی محمد اومدن. استاد ها هم یکی یکی رسیدن و ساعت 11:8 دقیقه جلسه شروع شد.

من 23 دقیقه دفاع کردم و نوبت به اساتید رسید. خدا رو شکر همه ی اساتید از کارم راضی بودن و به جز چند اشکال نگارشی ایراد دیگه ای نگرفتن. بعد اعلام شد که همه برن بیرون تا اساتید برای نمره مشورت کنن. حدود 15 دقیقه هم بیرون با بچه ها گپ زدیم تا این که یکی از اساتید مشاور صدامون زد برای اعلام نمره.

از اونجایی که توی جلسه خیلی ایراد ازم نگرفتن واسه نمره استرس نداشتم.

بــــــــــــــــــــله شدم 19:5niniweblog.com

یکی از بهترین لحظات عمرم بود. دقیقا همون طور که عمه سلما چند روز قبلش با دیدن استرسم بهم گفته بود (با این که خودش تجربش رو نداشت اما واقعا راست می گفت).

niniweblog.com

و این هم پایانی بر ماجراهای پر پیچ و خم پایان نامه ی من!

ظهر هم بابا جون کاوه برامون کباب و جوجه کباب گرفتن. الان هم داریم با بابا سینا میریم تا برای مراسم امشب کیک بخریم. چه مراسمی؟

فردا شب تولد خاله زری هست و به همین خاطر و همچنین فارغ التحصیلی من می خوایم جشن بگیریم.

niniweblog.com

جات خیلی خالیه عزیزکم

دوستت دارم گلللللللللللللللللم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

سحر
27 شهریور 90 20:46
تبریک تبریک موفق باشی در تمام مراحل
نارینه
28 شهریور 90 0:09
مبارکه عزیزم ... بالاخره استرسات تموم شد ... به شما میگن مامان زرنگ که با این نمره عالی فارغ التحصیل شدی !! انشالله از این به بعد فقط به فکر پروجه !! نینی باش دووستم
آرام
28 شهریور 90 6:49
عزیزممممممممممممممممممممم..خیلی خیلی بهت تبریک میگم منم سال دیگه همین موقع ها باید دفاع کنم..خوش به حالت که از استرسش دراومدی
مامان علیرضا
28 شهریور 90 12:10
هر جا که انسان اراده میکند و تصمیم میگیرد زندگی چهره زیباتری را تقدیمش میکند. واقعا خوشحال شدم عزیزم
سارینا
28 شهریور 90 13:06
افرین به تو دختر خوب به سلامتی دیگه از این کارتم راحت شدی واسم همیشه بهترینا رو میخوام
مامان صفا
28 شهریور 90 18:30
سلام سلام صذ تا سلام
خییییییییییلی خوشحالیدم عزیزم
مبارکا باشه انشاالله به زودی خبر موفقیت های بیشتر شما رو بشنویم...انقدر باحال نوشتی انگاری خودم دوباره دفاع کردم..
تبریک گلکم ما رو هم بپذیرید ... بنده خدا نمی دونست چه خبره می گفت مامن به خاله کیانا بگو زودتر بیاد نی نی تربچه ها رو بببره خونه شون یا هورا هورا می گن یا با و پایین می پرن... پس بگو می دونستن مامانی شون دفاع کرده و قرار ه انشاالله از این به بعد تز تربچه ها رو دست بگیره..


سلام عزیزم
به گلکم سلام برسون و بگو مواظب تربچه ی من هم باشه
بوووووووووووووووووووووووووس
مامان ابوالفضل
28 شهریور 90 18:49
سلام سلام سلام مبارکه مبارک خیلی خوشحالم که خوشحالی و کار نیمه کارت به خوبی و خوشی تموم شد ایشاالله همیشه خبرهای خوب از وبلاگت بخونیم
termeh
28 شهریور 90 18:56
مبارک باشه
همیشه همه قدمهای زندگیت با موفقیت و آگاهی.
راستی تپه تلوزیون میگنا ...نه ارم
اگر از قبل میدونستم که همچین تدارکاتیو باید ببینی برات پیام میذاشتم که از عرقیات کاملا طبیعی و خوشمزه تراوش هم برای پذیرایی از اساتید محترم بخری . واقعا حس و روح آدمو عوض میکنه
به هر حال دست تو و همسرت درد نکنه . معلومه خیلی زحمت کشیدید


سلام
ممنون
تپه ی تلویزین سمت راستش میشه
عرقیات هم ایده ی خوبی بود اما دیر شده!
مامان فهیمه
29 شهریور 90 0:22
سلام: هوراااااااااااااااااااااااااا مبارکه عزیزم.خیلی خوشحال شدم یادم باشه سر فرصت بهت بزنگم تا در مورد دفاع ازت یه سوالایی بپرسم... واقعا گل کاشتی گلم... انشالله همیشه و همه جا موفق باشی.
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
29 شهریور 90 8:29
سلام دوست من تبریک میگم خسته نباشی با نوشته هات میشه لذت این موفقیت رو لمس کرد و چقدر تحریک کننده ست برای ادامه ی تحصیل....... ان شاالله در همه مراحل زندگیت پیروز و سربلند باشی
مامان ارميا
29 شهریور 90 9:30
مبارك باشه. ايشالله مدارج بالاتر. موفق باشي. هميشه خبرهاي خوب بنويسي.
مامان ماهان
29 شهریور 90 12:43
تبریک تبریک الهی همیشه همه جا موفق باشی عزیزم
مامان آرین
30 شهریور 90 11:46
سلام کیانا جون تبریک میگم عزیزم.ایشالا همیشه در همه مراحل زندگی همینجور موفق باشی.ایشالا توی مراسم دفاع نی نی تون شرکت کنین
خاله جون
31 شهریور 90 9:37
ببخشید دیر رسیدم مباااااااااااااااااااااااااااارک باشه عزیزم
مامان رهام
1 مهر 90 18:53
سلام خانمی تبریک میگم خوش به حال تربچه که همچین مامان باحال و باهوشی داره
مامان عسل
5 مهر 90 2:30
مبااااااااااااااااااااااااااااااارکه آفرييييييييييييييييييين واااااي خدا کنه کن منم مثل تو يه نمره ي خوب بگيرم
مادر کوثر
5 مهر 90 14:51
به به به خیلی خیلی مبارکههههه انشالله همیشه موفق و شاد باشی خانمی. بازم تبریک چه خوب نوشتی لحظه به لحظه دفاع خودم یادم اومد!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تربچه! می باشد