اسباب تکونی!
سلام گلکم
خوبی مامانی؟
این چند روز من و بابایی درگیر "اسباب تکونی" بودیم!
"اسباب تکونی" واژه ی جدیدی هست که همین الان ایجادش کردم! یعنی ما داریم اسبابمون رو آماده می کنیم برای اسباب کشی. هر روز می رفتیم خونه ی قبلیمون معروف به "فخرآباد" (اسم منطقه مون هست) و خاک 2ساله ی روی وسائل رو می تکوندیم و آمادشون می کردیم برای رفتن به خونه ی جدید
البته خونه ی جدیدی هنوز در کار نیست و باید دنبالش بگردیم! من هم که به خاک آلرژی شدید دارم و حال و روزم رو باید می دیدی! سرفه و عطسه ی شدید!
خلاصه توی این چند روز دیداری با وسائلمون تازه کردیم. چیزهایی دیدیم که اصلا یادمون نبود داریمشون! مثلا من کلا سرویس غذاخوریم رو فراموش کرده بودم و وقتی در کابینت رو باز کردم و دیدمشون یک لحظه جا خوردم!
الان هم اومدیم جهرم چون مامان جون خدیجه خیلی بی تابی می کرد (آخه عمه سلما رفته تهران و عمو سعید هم رفته اهواز) و قرار شد وقتی برگشتیم بریم دنبال خونه بگردیم.
یک کارهایی هم دارم می کنم که وقتی به نتیجه رسید بهت می گم
برامون دعا کن گلکم
دوستت دارم