نشونه ...
سلام گلکم
خوبی مامانی؟
من و بابایی هم بد نیستیم
امروز یه پیامک عجیب برا بابا سینا اومد:
"ضمن تبریک انتخاب شما در سفر سوریه-لبنان ...."
اون لحظه من و بابایی با بهت و حیرت به هم نگاه میکردیم (بی اختیار یاد سفر کربلامون افتادیم -یه روز سر فرصت ماجرای سفر کربلا رو برات تعریف می کنم-)
باورمون نمی شد
بابا سینا چند وقت پیش توی قرعه کشی سفر دانشجویی به سوریه و لبنان اسم نوشته بود
از بین 28هزار نفر فقط 5هزار نفر میخواستن و در کمال ناباوری، اسم من و بابایی هم دراومده
به قول بابایی میریم سوریه، زیارت بعدشم میریم لبنان، سیاحت!
واقعا انتظارش رو نداشتیم
راستش دیگه یادمون رفته بود که اسم نوشتیم
اما امروز ...
حیرتمون وقتی بیشتر شد که تاریخ اعزام رو دیدیم
30 مرداد
و این یعنی...
شب 23 ماه مبارک رمضان، سومین شب از شب های قدر، توی حرم حضرت زینب و حضرت رقیه احیا می گیریم
خدای من
باور کردنی نیست
یا حضرت زینب
میدونم شما ما رو طلبیدی
یا حضرت رقیه
میگن حضرت رقیه باب الحوائج هستن
قربون صورت کبودت برم رقیه جان
تو رو به اون لحظه ای که سر بابا رو گذاشتن توی دامنت و جان دادی، حاجت همه ی حاجتمندان رو برآورده کن