تربچه!

سفرنامه ی همدان- روز آخر

1390/4/11 21:20
نویسنده : مامان تربچه!
2,599 بازدید
اشتراک گذاری

روز آخر شنبه 11/4/90

امروز روز آخری بود که در همدان بودیم. خاله زری اینا دیشب ساعت 11 حرکت کردن به سمت شیراز. چون راه زیادی در پیش داشتن و میخواستن زود برسن. اما من و بابا سینا امروز هم همدان گردی داشتیم. صبح اول رفتیم بانک برای واریز پیش پرداخت سفر سوریه. بعدش هم دوباره رفتیم آرامگاه باباطاهر.

ساعت 9:30 هم برگشتیم هتل تا وسایلمون رو جمع کنیم. حدود 11 بود که اتاق رو تحویل دادیم و تصمیم گرفتیم باز هم بریم "گنجنامه" آخه گنجنامه فقط مکان ورزشی نیست و طبیعت فوق العاده زیبایی هم داره و چون دیروز وقت نداشتیم اونجا رو کامل بگردیم، امروز هم دوباره رفتیم اونجا.

کتیبه های تاریخی گنجنامه

طبیعت عباس آباد

ناهار رو هم توی مسیر عباس آباد (گنجنامه) به همدان خوردیم. رستوران آپادانا. غذاش فوق العاده بود. خییییییییلی چسبید!

بعد از ناهار گفتیم چه کنیم و چه نکنیم؟!niniweblog.comآخه پلاک ماشینمون فرد بود امروز هم روز زوج و اگه قبل از ساعت 7 می رسیدیم تهران، 20هزار تومن جریمه می شدیم!

برا همین دوباره رفتیم لالجین و دوباره خرییییید!!!niniweblog.com

 

تا ساعت 4 گشتیم و حرکت کردیم به سمت تهران. این دفعه از جاده ی ساوه اومدیم. جادش خیلی خیلی زیباتر از جاده ی قزوین بود. سرسبز و پر از مزرعه. مسافتش هم کمتر بود و راحت تر رسیدیم.

الان هم بابا سینا سرش درد میکنه و دراز کشیدهniniweblog.com

 

niniweblog.com

و اما تجربیاتی که از سفر همدان به دست آوردیم:

1-      مردم همدان فوق العاده مهربون هستن. خیلی خیلی خیلی بیشتر از اونی که بشه فکرش رو کرد.

2-      هوای همدان خییییییییییییییییییییلی عالیه. اصلا قابل تصور نیست. هوای تمیز با دمای معتدل (البته توی این فصل).

3-      آسمون همدان پر از پرنده هست. این مسئله خیلی برام جالب بود. هروقت از روز و هر نقطه از شهر که سرت رو بالا میکردی، پرنده ها رو میدیدی که توی دسته های پر تعداد دارن با هم پرواز می کنن.

4-      همدان شهر ساکت و آرومی هست و از آلودگی صوتی تقریبا خبری نیست.

5-      شهری هست سراسر تاریخی. هر نقطه از شهر یک آثار باستانی داره و این مسئله برای ما که اصالتا شیرازی هستیم جای تعجب داشت!

در آخر هم می خوام از یک آقا پلیس استثنایی براتون بگم. توی یکی از چهارراه هایی که منتهی می شد به آرامگاه ابن سینا، با صحنه ی عجیبی رو به رو شدیم. یک پلیس وسط چهارراه ایستاده بود و طبق معمول همه ی پلیس ها، ماشین ها رو راهنمایی می کرد. اما با یک حالت خاص. دستش رو مثل پلیس های دیگه با تحکم به اطراف تکون نمی داد، طوری تکون می داد که انگار داره می گه"بفرماید" یعنی یه جورایی به دستش حالت های خاصی می داد. یک لبخند زیبا هم روی لب هاش بود. این هم عکسش:

آقا پلیس مهربون

عجیب تر این که اکثر ماشین هایی که از کنارش رد می شدن براش دست تکون می دادن و بهش سلام می کردن و اون هم به اونا سلام نظامی می داد! خییییییییییییلی صحنه ی زیبایی بود. هممون رو سر شوق آورد. بعد متوجه شدیم که مردم همدان این پلیس مهربون رو می شناسن و هر وقت می بیننش بهش سلام می کنن. بابا سینا هم که کلی ذوق کرده بود وقتی چراغ سبز شد و از کنارش رد شدیم براش دست تکون داد و اون هم به بابا سینا لبخند زد و سلام نظامی داد.

راستی

جای همه ی دوستای خوبم و نازنینم رو خالی کردم و به یاد همتون بودم

niniweblog.comniniweblog.com

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان صفا
11 تیر 90 21:29
سلام خانم خسته نباشی به سلامتی رسیدن به خیر خداروشکر بالاخره یه غذای تعریفی خوردین انشاالله سفر سوریه
مامان فهیمه
11 تیر 90 21:48
سلام کیانا جونممممممممممم: پلیس جالبی بوده...چی می شد اگه همه ی پلیسا اینجوری بودن؟
مامان فهیمه
11 تیر 90 22:57
سلا م مجدد عزیزم: ریحانه سادات آبجی منه و سید علی هم داداشمه... من رانندگی بلدم عزیزم...فقط می خوام یکم برم تمرین کنم و بعدشم انشالله برم گواهینامه بگیریم...اما تا حد امکان سعی می کنم توصیتو جدی بگیرم
نسترن
12 تیر 90 14:08
سللللااام پس کلی خو ش گذشته؟ ایشالا همیشه به شادی عزیزم
سارا
12 تیر 90 19:41
سلام عزیزم خوبی؟خوشی چه خبرا؟چیکار می کنی ؟ایشالله هرجا که هستی شادو سلامت باشی آرزومند آرزوهای قشنگ زندگیت رسیدن بخیر گلک من (بنیامین-باران-دانیال-امیرحسین) مامان و بابای نی نی ها: سارا و مهدی
مامان شاهده
12 تیر 90 21:12
سلام عزیزم خوش اومدی همیشه به گردش انشالله...منم همدان رفتم عااااااااااااالی بود از همه بیشتر عاشق مردمشون شدم. التماس دعا
مامان فرشته
12 تیر 90 23:20
سلام عزیز دلم خوبی ؟ همیشه به سفر و شادی گلم خوش به حالت نمی دونی چقدر دلم یه مسافرت می خواد یعنی هنوزم از این پلیس ها پیدا می شه؟ از ته دل برات آرزو می کنم که هر چه زودتر تربچه نازمون مهمون دل مهربونت بشه بوووووسسسسسسسسسس
مامانی کسرا
13 تیر 90 9:43
یه جایی خوندم که آدم اسم برنده های جایزه اسکار یا ثروتمندترین آدم های روی زمین و...
رو خیلی خوب یادش نمی مونه اما اسم وچهره کسایی که بهش لبخند زدن یا باهاش مهربون بودن رو خوب به خاطرمیاره
امیدوارم اسم جزوه این آخریا باشه!



اسم شما که حتما جزو این آخریه هست :-)
مامان ماهان
13 تیر 90 10:10
سلام گلم رسیدن بخیر همیشه سفر و شادی باشه عزیزم
مامان ابوالفضل
13 تیر 90 11:55
سلامممممممممممممم عزیزم
خیلی خوشحالم بهتون خوش گذشته
نگارش سفرنامه ت خیلی جالبه و جذاب بوده
احساس می کنم منم با کوچولوم یه سفر خیالی به همدان داشتم


سلام عزیزم
قابلی نداشت :-)
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تربچه! می باشد