تربچه!

فالله خیر حافظا...

1390/5/8 12:03
نویسنده : مامان تربچه!
757 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلکم

خوبی مامانی؟

دیروز اتفاق های عجیب و غریبی برامون افتاد

صبح ساعت 2 راه افتادیم به سمت تهران. از خونه ی مامان جون مرضیه که اومدیم بیرون دیدیم ببببببله پارتی شبانه ی همسایه تموم شده و قیافه های عجیب و غریب دارن از خونشون میان بیرون niniweblog.comniniweblog.com

فکر این که اون شب توی اون خونه چه خبر بوده مو به تنمون راست کردniniweblog.com

 

و با ناراحتی از این همه جفایی که جوون ها به خودشون می کنن راه افتادیمniniweblog.com

توی شهر که می رفتیم از تعجب داشتیم شاخ درمیاوردیمniniweblog.com

ماشین هایی که کورس گذاشته بودن, جوون هایی که حالت طبیعی نداشتن, صدای جیغ و فریادهای ترسناکniniweblog.com

وای خدای من, اصلا فکر نمی کردیم شب های شیراز این طوری باشه. واقعا وحشتناک بود.niniweblog.com

 

ساعت 1:30 رسیدیم تهران. هنوز به خونه نرسیده بودیم که مامان جون مرضیه زنگ زد و گفت امین (شوهر خاله زری) تصادف کردهniniweblog.com

کی؟ ساعت 2صبح که ما راه افتاده بودیم. موتور بهش زده بود و دست و پاش شکسته, انگشت هاش هم دررفته. 3ساعت توی اتاق عمل بوده و براش پیچ گذاشتن. من هم زنگ زدم به خاله زری,  خدا رو شکر حالش خوب بود. حال امین هم بهتره اما هنوز بستری هست.

خلاصه رسیدیم خونه و بابا سینا رفت توی انباری که دید ای دل غافل, انباریمون رو دزد زدهniniweblog.com

حالا چی برده. قند, شکر, روغن, رب گوجه و بیسکوییت ساقه طلایی!!! فکر کنم می خواسته حلوا نذری بپزه!!! حدودا 40-30 تومنی بردهniniweblog.com

 

خدا واقعا باهامون بوده آخه گاز پیکنیک و یک دست پتو هم داشتیم که روزی که میخواستیم بریم شیراز بابایی به دلش افتاده بود با خودش بیاره. یک کارتن ماکارونی هم بوده که ظاهرا آقا دزده ماکارونی خور نبوده! تازه, غذاساز رو هم ندیده بوده. آخه یک کارتن خالی روش بوده, اون رو تکون میده میبینه خالیه دیگه کارتن اصلی رو چک نمی کنه. واسه همین میگم خدا هوامون رو داره.

با بابایی تصمیم گرفتیم حلالش کنیم, آخه بیچاره شاید گرسنه بوده که همش مواد غذایی بردهniniweblog.com

میذاریم به حساب صدقه و قضا بلا. خدا رو شکر که به خونه نزده و تنمون سالمه. اما حالا من و بابایی دل نگرون خونه ی شیراز هستیم. توی این دو سال خونه رو سپردیم به همسایه و خدا روشکر اتفاقی نیافتاده. آخه میدونی مامانی, وسایل اصلیمون رو با خودمون نباوردیم تهران. یخچال, لباس شویی, تلویزیون ... همش شیرازه چون اگه میاوردیم تهران و دوباره برمیگردوندیم مطمئنا چیزی ازش نمی موند. از همین جا یک سری وسایل دسته دوم خریدیم و استفاده میکنیم. خدا رو شکر راضی هستیم.

خلاصش این که خدا خودش حافظ خونه و وسایلمون باشه!

این بود ماجراهای عجیب و غریب دیروز. حالا باید برم یک صدقه ی بزرگ بذارم کنار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

shim shim
8 مرداد 90 13:47
سلام.من 18 سالمه.وبلاگتو خیلی دوس دارام.امیدوارم به ارزوت برسی

ممنون عزیز
کاش آدرس وبلاگت رو هم گذاشته بودی
نگار
8 مرداد 90 13:50
اي بابا چه دزد خوبي بوده؟!!!! ميگم نكنه ژان والژان بوده؟!؟!؟!؟

البته میتونه "رابین هود" هم بوده باشه!!!
مامان ابوالفضل
8 مرداد 90 15:22
سلام کیانا جون خدا رحم کردا، خدا رو شکر که صحیح و سلامت برگشتین تهران برای اون جوونای عجیب و غریب هم باید دعا کنیم که خدا به راه راست بیاردشون دیگه اومدی تهران و اینترنت پرسرعت و پستهای جدید، هورااااااااااااااااااااااااا
shim shim
8 مرداد 90 17:25
ساحل افتاده گفت : « گر چه بسي زيستم هيچ نه معلوم شد آه كه من كيستم .» موج ز خود رفته اي، تيز خراميد و گفت : « هستم اگر مي روم گر نروم نيستم . » (( محمد اقبال لاهوري ))
مامان نی نی ناز
8 مرداد 90 17:39
سلام عزیزم....
اومدم تشکر کنم ازت که تو روزای سخت یار من بودی ...
ان شالله که خدا به زودی زود یه تربچه خوشمزه خوشگل تپل مپل سالم صالح بهتون عطا کنه....

بووووووووووووووووووووووووووسسس

سلام عزیز
وظیفم بود
کاری نکردم که
نارینه
8 مرداد 90 17:45
خداروشکر که خودتون صحیح و سالمید ... بقیه چیزا هم فدای سرتون ... حتما گرسنه بوده که فقط مواد غذایی رو برده !!!

همیشه صدقه بذار کنار خانومی

ممنون عزیز
من هر روز صدقه میذارم کنار
محمد
8 مرداد 90 19:14
خدا رحم کرده به امین آقا
اون یارو رو هم دزد ننامید حتما گرسنه بوده. نوش جانش. برای محافظت آیه الکرسی بخونین.

خیلی ممنون
نازنین نرگس نفس مامان
9 مرداد 90 1:52
سلام رسیدن به خیرخانمی خدا رو شکر که تنتون سالمه مال دنیا رو بیخیاللللقضا بلا بوده راستی خانم من به شما بدجور عادت کردم قلم نوشتنتون رو دوست دارم هر شب باید بیام سر بزنم

سلام عزیزم
لطف داری
shim shim
9 مرداد 90 10:59
سلام متاسفانه هر چی سعی میکنم که یه وبلاگ درست کنم نمیشه.هیچ کسم نیس که راهنماییم کنه اماخیلی دوس دارم که یه وبلاگ داشته باشم تا هر وقت دلم میگیره ... .خیلی دوستت دارم.جدی میگم.این قشنگ ترین وبلاگی که تا حالا دیدم.

خانمم کاری نداره که
من همه جوره در خدمتم
فقط بگو توی کدوم هاست میخوای وبلاگ داشته باشی (میهن بلاگ، بلاگفا، پرشین بلاگ، نی نی وبلاگ و ...)
مامان علیرضا
9 مرداد 90 11:06
سلام دوست خوبم خدا رو شکر که خودتون سلامتین. کمبدو همه چیز قابل جبرانه الا سلامتی.
آرام
9 مرداد 90 11:56
سلام عزیزم..خدارو شکر که سالم رسیدی ..اون چیزایی رو هم که دزد برده فدای سرت
mamane amir ali
9 مرداد 90 16:36
salam azizam.khobi.residan bekheir.eibi nadareh farz kon sadagheh dadin.
khodaro shokr ke salem amadin tehran.
rasti shoma shirazi hastin inja che mikonid?man ham dokhtar amoham dar shirazan.

سلام عزیز
راستش همسرم کارشناسی ارشد تهران قبول شد و ما برای دوسال مهمان تهران بودیم
اگه خدا بخواد کم کم برمیگردیم
مامان صفا
10 مرداد 90 1:08
سلام گلم
خدا رو شکر خودتون خوبین،کار خوبی کردین حلالش کردین واقعا بعضی تو تهیه مایحتاج زندگی خیلی مشکل دارن ؛خدا به همه خیر و برکت بده، ماه رمضون برا ما هم دعا کنید راستی دو تا از دوست جونام که منتظر نی نی بودن بارداری شدن فکر کنم سومیش دیگه خودت باشی

سلام عزیز
خدا از زبونت بشنوه
مامان ارميا
10 مرداد 90 9:16
سلام عزيزم هميشه صدقه يادت باشه. من كه خيلي اعتقاد دارم.خدا دوست داره مطمئن باش.
مامان علی
10 مرداد 90 9:45
خدا رو شکر به خیر گذشت.اونایی هم که برد فدای سر شما و تربچه خوردنیم
مامان سید ابوالفضل
11 مرداد 90 1:55
سلام عزیزم عجب دزد باحالی بوده
مامان ماهان
12 مرداد 90 0:08
رسیدن بخیر عزیزم خوشحالم که دوباره دوست جونم مینویسه و من میخونم خیلی نوشته هات و دوست دارم خیلی ناراحت شدم بخیر گذشت خیلی کار خوبی کرذین که حلالش کردین
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تربچه! می باشد