تربچه!

سفر تابستانه, آری یا خیر؟!

سلام گلکم خوبی مامانی؟ این هفته سرم خیلی شلوغ تر از همیشه بود. همش دنبال تحقیقات در مورد کار جدیدمون بودم  هنوز که به نتیجه نرسیدم  دعا کن زودتر بتونیم کار رو راه بندازیم.   در مورد سفر تابستانه قرار هست با خاله زری اینا و مامان جون خدیجه اینا بریم مشهد, بعدش هم از راه شمال برگردیم. عمو سعید هم از تهران میاد مشهد و به ما می پیونده! البته این قرار ها تا دیشب بود! ظاهرا احتمال این که به بابا سینا مرخصی بدن کمه  دلم که خییییییلی برا امام رضا (ع) تنگ شده. کاش ما رو بطلبن. یک سال و نیم هست که نرفتیم مشه...
6 شهريور 1393

دیگه قول می دم زود به زود آپ کنم!

سلام گلکم خوبی مامانی؟ خب هنوز یک سال نشده! آخرین پستم رو میگم! فقط 7 ماه و 11 روز از تاریخ آخرین پستم گذشته! راستش مامانی سرم خیلی شلوغه. یعنی سر خودم رو شلوغ کردم. کارهای سایت ماه بانو یک کم وقت گیر هست.   توی این مدت که نبودم, کلاس عکاسی رو تموم کردم. خدا رو شکر خیلی راضی بودم. استادم هم خیلی ازم راضی بود. بعدش رفتم کلاس نورپردازی. آخه خیلی به نورپردازی علاقه دارم. دیگه مامانت یه پا عکاس شده برا خودش!   راستی با مامان جون راضیه می خوایم یک کار جدید راه بندازیم. سرگرم تحقیقات و ... هستیم تا ان شاالله کارمون شروع بشه. ...
27 مرداد 1393

سفرنامه ی کیش/ روز سوم

جمعه 29/9/92 امروز روز آخر سفر هست. ساعت 7 صبح بیدار شدیم. چمدون رو آماده کردیم و رفتیم برا صبحانه. و اماااااااااا بعد از صبحانه. رفتیم دوچرخه سواریییییییییی  وااااااااای خدای من. بعد از 20 ساااااااااال دوچرخه سواری کردم خیییییییییییییییییییییییییلی کیف کردم  واقعا عالی بود. کل کیش یک طرف, دوچرخه سواری یک طرف! بین راه هم هرجا می دیدیم قشنگه, می ایستادیم و عکس می گرفتیم. دوچرخه سواری در مسیر مخصوص دوچرخه که از کنار ساحل رد میشد بود. برا همین خیلی زیبا بود و کلی حال کردیم  اما موقع برگشت پدرمون در اومد! چون هم بیشتر سربالایی بود و هم رو به باد بودیم اون هم باد تقریبا شدید! بعد از 2 سا...
16 دی 1392

سفرنامه ی کیش/ روز دوم

پنجشنبه 28/9/92 امروز سحر هم رفتیم کنار ساحل و طلوع خورشید رو نگاه کردیم. مثل دیروز برگشتیم هتل و قبل از صبحانه یک کم دراز کشیدیم. بعد از خوردن صبحانه, رفتیم بازار. تا نزدیک ظهر توی بازار گشتیم بعدش قدم زنان رفتیم اسکله تفریحی. کنار ساحل نشستیم و بستنی زدیم به بدن!  برا ناهار هم سریع برگشتیم هتل, چون ساعت 3 بلیط پارک دلفین ها داشتیم و نمی خواستیم مثل دیروز توی رستوران معطل بشیم. ناهار رو خوردیم و با تاکسی رفتیم پارک دلفین ها. یک کم نشستیم تا ساعت 3 شد و پارک باز شد. برنامه به این صورت بود. اول بازدید از باغ پرندگان. واقعا زیبا و جالب بود. در تمام طول مسیر, کلی طاووس توی دست و پامون بودن!  کلا پرنده ها توی قفس ...
16 دی 1392

سفرنامه ی کیش/ روز اول

سلام گلکم خوبی مامانی؟ ما از سفر برگشتیم! اول بگم که برنامه ی سفر اون قدر فشرده بود که نتونستم از توی هتل برات بنویسم. خب.سه شنبه 26/9/92 ساعت 19 بلیط داشتیم. ساعت 18 فرودگاه بودیم و پرواز بدون تاخیر انجام شد  ساعت 20 رسیدیم کیش. بیرون از فرودگاه, ترانسفر هتل منتظرمون بود. یک مینی بوس که ایستاده بود و تمام مسافرای هتل ارم رو سوار می کرد. وقتی همه سوار شدن به سمت هتل حرکت کردیم. تا رسیدیم هتل ساعت 9 بود, جاگیر شدیم و رفتیم به طرف بازار! آخه شدیدا نیازمند سه پایه برا دوربین بودم. یک کم گشت زدیم اما چیزی گیرمون نیومد و برگشتیم هتل و به معنای واقعی بی هووووووش شدیم!    چهارشنب...
16 دی 1392

اخبار این دوره!

سلام گلکم خوبی مامانی؟   ببخشید عزیزم که دیر اومدم. بذار ببینم آخرین پستم چی بوده! آهان! خب, مامان جون خدیجه اینا به سلامتی از کربلا برگشتن. عمو سعید هم از دبی برگشت و راضی بود! گفت به بک بار دیدن میارزه! و اما سفر ما. سفر ما شد "کیش"!  آره گلکم. ایشالا سه شنبه داریم میریم کیش. 15 آذر سالگرد ازدواج من و بابایی بود, رفتیم خونه ی مامان جون راضیه اینا, برامون کیک خریده بودن و یک جشن کوچیک گرفتیم.  همون جا بابا سینا اعلام کرد که تور کیش گرفته. من هم سورپرایز شدم, چون کلا قید سفر رو زده بود (از دست این بابا سینا, از بس سرش شلوغه)    اما دیروز یک اتفاق دیگه افتا...
24 آذر 1392

3 سفر!

سلام گلکم خوبی مامانی؟ مامان جون خدیجه و باباجون منصور دیروز رفتن کربلا. امروز صبح هم از مرز تماس گرفتن  وگفتن دیگه گوشی خاموش میشه تا هتل که سیم کارت عراقی بگیرن. ان شاالله سفرشون بی خطر باشه. خیلی دوست داشتم ما هم باهاشون بریم اما این روزها سر بابا سینا خیلی شلوغه. حالا بابایی بهم قول داده 1ماه دیگه یک سفر درست و حسااااااااابی با هم بریم  یا دبی یا مالزی. من دوست داشتم بریم ترکیه اما بابایی میگه اون موقع هوا سرده و سفر بهمون نمی چسبه  درست هم میگه. دبی دوست ندارم, آخه برا خرید که نمی خوایم بریم, جای تاریخی یا طبیعت هم که نداره. برا همین نظرم روی مالزی هست.  هفته ی دیگه عمو سعید داره می...
3 مهر 1392

ترافیــــــــک!

سلام گلکم خوبی مامانی؟ این روزها سرم خیــــــــــلی شلوغه به چند دلیل: 1- مامان جون راضیه اینا مجبور شدن اسباب کشی کنن اما چون خونه شون هنوز آماده نیست, اومدن پیش ما, یعنی مامان جون و بابا جون خونه ی ما هستن و دایی محمد خونه ی خاله زری. این روزها خیلی بهمون خوش میگذره. همه دور هم هستیم! البته بابا جون کاوه و بابا سینا که صبح میرن سرکار تا شب, می مونیم من و مامان جون. البته روزهای اول ناهار می رفتیم خونه ی خاله زری, میدونی که تا خونه شون پیاده 5 دقیقه راه هست. 2- دایی جون فرزاد (دایی کوچیکه ی من) از آمریکا اومده بودن برا همین چند روز می رفتیم خونه ی مامی (مادربزرگ من) تا این یک هفته رو با هم باشیم  ...
19 شهريور 1392

عروسی

سلام گلکم خوبی مامانی؟ خبر خبر خبر ای روزها درگیر عروسی هستیم. 1- اون هفته رفتیم جهرم عروسی پسرخاله ی بابا. اااااااای بد نبود. برای اولین بار بعد از 8 سال یک عروسی جهرمی دیدم!!!!!!!!! چیز خاصی نداشت, فرقش با بقیه ی شهرها این بود که شام نمی دادن!!!!!!!  عروسی های جهرم از 9 شب شروع میشه به صرف شیرینی و میوه!!!!!!!!! 2- و امااااااااااا عروسی دوست بابا. یکی از بهترررررررررین دوستای بابا سینا این هفته عروسی کرد. البته در شهر یزد. چهارشنبه شب با بابا سینا, خاله زری و هدی سوار ماشین شدیم و رفتیم به طرف یزد. البته عمه شمسی (عمه ی بابا جون کاوه) هم با ما بودن, چون خونه شون شمس آباد هست و می خواستیم برسونیمش...
19 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تربچه! می باشد