تربچه!

مامان تربچه اول شــــــــــــــــــــــد!!!

سلام گلکم خوبی مامانی؟ بالاخره ماه رمضان تمام شد. ماه خدا, کاش با خدا بودن تموم نشه. یک خبر درجه ی 1 سایتم ( ماه بانو ) توی اولین جشنواره ی رسانه های دیجیتال خانواده, از بین 270 سایت سراسر کشور,به عنوان "برترین پایگاه اینترنتی در زمینه ی خانواده و تربیت فرزند" شناخته شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد.  باور کردنی نیست!!!!!!!!!  سه شنبه از تهران باهام تماس گرفتن و گفتن فردا اختتامیه هست و شما تشریف بیارید. من هم گفتم بعیده تا فردا بتونم خودم رو برسونم. خلاصه با بابا سینا, مامان جون راضیه و بابا جون کاوه مشورت کردم. بابا و مامان جون معتقد بودن خودم نرم و عمه سلما که تهران هست...
20 مرداد 1392

افطاری پر دردسر!!!

  سلام گلکم   خوبی مامانی؟   ما همچنان در گرمای بی سابقه, روزه دار هستیم   من خیلی مشکلی ندارم اما بابا سینا خیـــــلی ضعیف شده    سحر و افطار هم هر چیزی که تقویتی باشه بهش میدم اما فایده نداره    هنوز 12 روز دیگه مونده    دیشب افطار دعوت بودیم خونه ی مادرشوهر خاله زری. من کلا از جاهای شلوغ که غریبه باشن خوشم نمیاد   اما خب باید می رفتیم دیگه. اما چشمت روز بد نبینه برا برگشتن. ساعت 10 خداحافظی کردیم و راه افتادیم. هنوز خیلی نرفته بودیم که ماشین جوش آورد   زدیم کنار و بساط خنک کردن ماشین رو به راه کردیم. بعد از ربع ساعت دی...
5 مرداد 1392

هوا گــــــــــــــــــــــرمه

سلام گلکم خوبی مامانی؟ پریروز بابا سینا برام تبلت خرید. به مناسبت تولدم و روز زن! درسته 2 ماه ازش گذشته اما باز هم دستش درد نکنه.  روزهای طولانی و روزه های طولانی. هوا خیلی گرمه  من خیلی بیرون نمی رم اما بابا سینا طفلکی خیلی اذیت میشه. توی 1 هفته 2 کیلو کم کرده, هنوز 3 هفته ی دیگه از ماه رمضان مونده, فکر کنم عید فطر بابات رو باید با ذره بین رصد کنیم! خودم هم ضعیف شدم. دیروز حال نداشتم برم کلاس عکاسی    خیلی حیف شد آخه کلاس دیروز توی باغ جنت تشکیل می شد. اما هر کاری کردم دیدم اصلا توان ندارم. حالا تا شنبه باید تمرین کنم تا عقب نیوفتم. کارهای سایت ماه بانو هم داره پیش میره&nbs...
27 تير 1392

اولویت بندی های من!!!

سلام گلکم خوبی مامانی؟ خبر این که: از فردا ماه رمضان شروع میشه. خدا کمک کنه, امسال و سال دیگه روزه گرفتن خیلی سخته. آخه هوا واقعا گرمه و روزها طولانی حالا من هیچی, بابا سینا طفلک سرش خیلی شلوغه, کارش هم سنگینه  مامانی؛ تو که پیش فرشته ها هستی, برامون دعا کن بتونیم روزه هامون رو کامل بگیریم و اذیت نشیم. خبر دیگه این که دیروز آب کل شیراز قطع بود علتش رو نمی دونیم اما مجتمع ما چون منبع خیـــــــــــلی بزرگی داره اصلا متوجه قطعی آب نشدیم!  مامان جون راضیه و خاله زری اینا بهمون گفتن آب قطعه! خبر دیگه این که من تصمیم گرفتم برنامه ریزی کنم!!!!!!!  باید کارهام رو اولویت بندی کنم. اینجا...
19 تير 1392

خداحافظ ای خاطرات شیرینی کودکی ام ...

سلام گلکم خوبی مامانی؟ پدر رفت. پدربزرگم. پدر باباجون کاوه..... شنبه 31 فروردین.... به قول سوده (دخترعموی باباجون کاوه): " جای خالی تو, چه قدر بزرگ است "..... یکشنبه 1 اردیبهشت, خاطرات شیرینی کودکی ام رو به خاک سپردیم....... و تمام.............. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ  الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ  الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ  مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ  إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ  اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ  صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ    بِسْمِ اللَّهِ الرَ...
4 ارديبهشت 1392

سفرهای نوروزی - قسمت دوم - مشهد

سلام گلکم خوبی مامانی؟ و اما ادامه ی سفر. صبح روز شنبه 10 فروردین, ساعت 5:45 از کرمان به سمت مشهد حرکت کردیم. توی مسیر, شهر و روستای زیادی نبود. تقریبا تمام مسیر, کویر بود اما زیبا. هوا هم نیمه ابری بود برا همین اذیت نشدیم. و بالاخره ساعت 4 بعد از ظهر رسیدیم مشهد. استراحتی کردیم و لباس های تر رو تمیزمون رو پوشیدیم و رفتیم حرم. من و خاله زری و هدی کوچولو با هم رفتیم, بابا سینا می خواستن بیشتر استراحت کنن برا همین فقط برا نماز اومدن حرم. اما من یکی که دلی از عزا در آوردم و حسااااااااااابی با امام رضا حرف زدم!  از اون جایی که 12 و 13 فروردین, طرقبه خیییییییلی شلوغ می شد, تصمیم گرفتیم یکشنبه 11 فروردین بری...
4 ارديبهشت 1392

ماجراهای تحویل سال!

سلام گلکم خوبی مامانی؟ این اولین پست سال 92 هست و اما ماجراهای سال تحویل. قرار بود من و بابایی سال تحویل رو توی خونه باشیم. اما دایی محمد زنگ زد و پرسید ما کجا قراره بریم, از اونجایی هم که دایی محمد خیییییییلی حساسه, من گفتم می خوایم بریم حافظیه و تو هم با ما بیا! اما دایی گفت من نمیام. خلاصه مامان جون زنگ زدن و گفتن چه فکر خوبی کردی برا حافظیه, ما هم میایم!!! بابا جون کاوه هم می خواستن یک سر برن پیش پدر (پدربزرگ پدری من) من و خاله زری هم گفتیم باهاشون بریم. برا همین 3 تایی (+ هدی کوچولو) رفتیم دیدن پدر. این دیدار خیلی طول کشید و تا رسیدیم خونه و ناهار خوردیم دیدیم ای داد بی داد به سال تحویل حافظیه نمی رس...
24 فروردين 1392

سفرهای نوروزی - قسمت اول - کرمان

سلام گلکم خوبی مامانی؟ خب. و اما ماجراهای سفرهای نوروزی! روز پنجشنبه 9 فروردین خونه ی مامان جون راضیه اینا ناهار خوردیم و ساعت 14:15 با خاله زهرا اینا به سمت مشهد حرکت کردیم. مقصد اول ما, کرمان. یکی از شهرهای مسیرمون, سیرجان بود. وقتی از سیرجان خارج شدیم, اوایل شب بود و ما با صحنه ای روبه رو شدیم که واقعااااااااااا توصیف ناپذیره  توی جاده داشتیم حرکت می کردیم که یک دفعه ماه از پشت کوه ها خودش رو نشون داد. تا حالا ماه رو به این زیبایی ندیده بودم, بزرگ و زیبا به رنگ نارنجی. اون قدر بزرگ و نزدیک که می تونستی دستت رو دراز کنی و بگیریش. آقا امین (شوهر خاله زری) گفت که اینجا (بین سیرجان و کرمان) نزدیک ترین فاصله ی ...
24 فروردين 1392

قبل از عید !!!

سلام گلکم خوبی مامانی؟ دلم برا اینجا یک ذره شده بود. اما مامانی نزدیک عیده و کلیییییییی کار سرم ریخته. خونه تکونی به سلامتی تموم شد  البته کار زیادی نبود. اما هنوز تمیز کردن بالکن مونده که اون هم بر عهده ی بابا سینا هست! حالا قراره فردا که جمعه هست این وظیفه ی خطیر رو به سرانجام برسونه!  جمعه ی گذشته, من و بابا سینا و عمو سعید آزمون دکتری دادیم البته هر 3تامون آزمایشی!!!!!!!! من یکی که چون تغییر رشته داده بودم امید زیادی ندارم. اما ایشالا برا سال دیگه باید شروع کنم خوندن  بابا سینا هم می گفت "اگه خونده بودم قبول می شدم". اما خب, نخونده بود! از عمو سعید هم خبر نداریم! کلاس گراف...
24 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تربچه! می باشد