تربچه!

دوباره نمایشگاه کتاب !!!

1390/9/2 8:57
نویسنده : مامان تربچه!
761 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلکم

خوبی مامانی؟

اگه گفتی دیروز کجا بودم؟!!!

بـــــــــــــــله من و بابا سینا و خاله زری و هدا کوچولو دیروز رفتیم دهمین نمایشگاه کتاب شیراز

هورااااااااااااااا

 

بعد از تهران، نمایشگاه کتاب شیراز، بزرگ ترین نمایشگاه کتاب کشور هست. سال به سال هم بهتر میشه. خلاصش این که خیلی خوبه!!!

ساعت 1:35 رسیدیم نماشگاه. من و بابا رفتیم توی صف بن کتاب، خاله زری هم رفت توی سالن ها گشت. بن که گرفتیم به هم پیوستیم! و شروع کردیم گشتن. واااااااااای که چه حالی داد. اول بابا سینا کلیییییییییییییی کتاب خرید. همش برای کارش لازم بود. اما چند تاش گیر نیومد. خاله زری هم چندتا اسباب بازی برا هدا خرید و از اونجایی که خانم کوچولو خسته شده بود آقا امین اومد دنبالشون و اونا رفتن. اما ما همچنان به گشت و گذار ادامه دادیم.

توی یک روز بارونی زیبا آدم بره نمایشگاه کتاب. خیــــــــــلی رمانتیکه!!! هوا هم حساااااااااااابی سرد بود و بارون شدید میومد بعد از غروب سردتر هم شد. واسه همین رفتیم و از یکی از غرفه های جانبی نمایشگاه دو تا کاسه آش رشته ی داااااااااغ خریدیم. یک گوشه واستادیم و نوش جون کردیم! وای که چه قدر چسبید. البته از بس هوا سرد بود غرفه ی آش فروشی لحظه به لحظه شلوغ تر می شد!!!

حالا نوبت کتاب خریدن من بود!!! من هم از خجالت بابا سینا در اومدم و تا تونستم کتاب خریدم!!!!! فکر کنم دیگه لازم نباشه اردیبهشت بریم نمایشگاه تهران!!! اندازه ی یک سال کتاب خریدم!!!

 

یک مقدار از بن کتابمون مونده بود که سیستم سپهر بانک صادرات قطع شد بن الکترونیکی بود (کارتی مثل کارت عابر بانک) و سیستم هم که قطع بود. ما هم از خستگی داشتیم میمردیم!  مجبور شدیم قید باقیمانده ی بن رو بزنیم و بعد از 5 ساعت گشتن اومدیم بیرون. خاله زری هم که رفته بود خونه ی خودشون زنگ زد و گفت شما که تا شهرک گلستان (محل نمایشگاه) اومدین، خونه ی ما هم بیاین (شهرک صدرا).

آخه می دونی مامانی

خونه ی خاله زری خیلی دوره و کم تر وقت می کنیم بریم پیششون. بیشتر اون ها میان خونه ی مامان جون مرضیه. ما هم که دیدیم نصف بیشتر راه رو اومدیم،  خیلی وقت هم هست خونشون نرفتیم، گفتیم باشه. خلاصه 3 ساعت هم اونجا بودیم کلییییییی خوش گذشت البته هدا هم کم آتیش نسوزوند ها !!!!

بعد از شام هم اومدیم خونه ی مامان جون مرضیه. این بود ماجرای نمایشگاه کتاب شیراز. احتمالا جمعه هم با مامان جون مرضیه و دایی علی میایم نمایشگاه!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان ارميا
2 آذر 90 9:38
چه خوب . خوش به حالت. من كه انقدر كتاب مي خريدم و مي خوندم حالا اصلا فرصت مدارم حتي يه خط.

پس تا تربچه نیومده باید بترکونم !!!
مامان ابوالفضل
2 آذر 90 15:06
تربچه جون باید به داشتن همچین خانواده ای به خودت ببالی

لطف داری عزیزم
مامان صفا
2 آذر 90 15:44
خوشحالم مامان تربچه همچنان فعال می ماند..الهی همیشه شاد و خوش باشین

ممنون عزیزم
مامان محمد پارسا
2 آذر 90 17:57
سلام عزیزم
خوش به حالت نمایشگاه کتاب امسال به خاطر نی نیمون و اینکه حالم خوب نبود نرفتم نمایشگاه کتاب تهران من عاشق نمایشگاه و از همه بیشتر کتاب خریدن هستم رفتی جای منم نگاه کن

انشاالله سال دیگه با نی نی میری
نارینه
2 آذر 90 23:16
چه مامان و بابای فرهنگی داره این تربچه !!!

میرن نمایشگاه آش میخورن !!!

منم دلم خواست ... آشه نمایشگاه رو !!

واااااااای نمیدونی چه قدر چسبییییییید!!!!!!!!!!
مامان محمد پارسا
3 آذر 90 8:34
سلام
مرسی سر زدی عزیزم

سلام
خواهش می کنم عزیزم
مامان فهیمه
3 آذر 90 10:39
سلام:
خوش به حالت.منم کتاب میــــــــــــــــــخوام
انشالله در زمینه هایی که توی پست قبلی نوشتی موفق باشی گلم.یه جاری خوب هم گیرت بیاد

سلام
ممنون عزیزم
مامان آرین
3 آذر 90 11:51
بچه ها بیاین ساندویچ
خاله جون
3 آذر 90 14:53
سلام عزیزم
انشالله همیشه شادشادشادباشید.




ممنون عزیزم
مامان ماهان
3 آذر 90 23:32
عزیز دلم خوشحالم که همیشه فعال هستی
واقعا شما مامان و بابای خیلی خوبی برای تربچه جون خواهید شد

نظر لطفت هست دوست گلم
مامان گیسو
4 آذر 90 16:47
سلام عزیزممممممم خوبی ؟
خوش به حال تربچه جون
راستی وقت نکردم بیام سایت فقط عضو شدم
در چه حاله خوب پیش رفته ؟
موفق باشی همیشه

ایییییییی پیش میره اما دست تنها سخته
آرام
5 آذر 90 11:59
10 روز دگر مانده که با ناله بگوییم: "ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"
شکلات مامانی وباباش
5 آذر 90 13:31
آفرین به خاله جون فعال خودم
mamani helena
7 آذر 90 23:48
salam azizam chekhob man alan kheili kam vaght daram ketab bekhonam ye vaghtayei akhare shaba mikhonam

سلام
همینش هم خیلی خوبه که!
مامان امیر علی
11 آذر 90 15:38
ماشاله به این زن و شوهر درس خون و فعال افرین به شما .امیدوارم همیشه موفق باشین .جای ما خالی اش رشته کلی می چسبه

ممنون عزیزم
مامان نفس طلایی
5 دی 90 23:40
منم عاشق نمایشگاه کتابم فوق العاده است
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تربچه! می باشد