تربچه!

خرید با طعم تهدید!!!

1391/7/11 9:36
نویسنده : مامان تربچه!
1,575 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام گلکم

 خوبی مامانی؟

 این چند روز خیلی سرم شلوغه. از طرفی هم اتفاق خاصی نمیافته تا برات بگم.

 امروز صبح می خواستم برم بقیه ی وسائل رو برا اسباب کشی جمع کنم اما از اونجایی که زندایی توی امتحاناتش هست و فرصت هم کمه تصمیم گرفتیم بریم برا خرید حلقه (قابل توجه دوستانی که نگران بودن نکنه خدای نکرده من خواهر شوهر بدی باشم!!!  دیدید چه قدر خوبم!!! آخه خاله زهرا به خاطر هدی فسقلی نمی تونست بازارگردی کنه, مامان جون مرضیه هم سرش شلوغ بود و این ماموریت خطییییییییر بر عهده ی من افتاد!!!

 خلاصه تا ظهر کلییییییییییییییییییییییی گشتیم و سه تایی (من و زندایی و مامانش.دایی علی هم قم هست و نتونست بیاد) خندیدیم و خوش گذروندیم  حلقه و سرویس هم خریدیم, البته با تهدید به کتک!!!! من هر کاری می کردم زندایی و مامانش برا سرویس تعارف می کردن و حلقه هم که همش می گفتن این گرونه اون گرونه  من هم دیدم از پسشون بر نمیام و زنگ زدم مامان جون مرضیه و گوشی رو دادم به مامان زندایی. مامان جون هم تهدید کرد که اگه یک سرویس و حلقه ی خوب و قشنگ و اونی که توی دلتون هست رو نخرید با چوب میام سراغتون!!!!!

 

  

 خرید آینه شمعدون هم توی برنامه هست اما دقیقا معلوم نیست کی بشه.

 حال و هوای این روزهای من و بابا سینا هم عجیبه. سه شنبه موعد تحویل خونه هست و ما بعد از 3 ماه و نیم خونه ی مامان جون مرضیه موندن قراره بریم سر زندگی خودمون. راستش من دائم احساس می کنم توی این مدت, دوران عقد و نامزدیم بود و حالا قراره عروسی کنم و از خونوادم جدا بشم

 فکر کن

 بعد از 6 سال زندگی مشترک همچین حسی دارم!!!

 حتی نزدیک های عروسی هم این قدر ناراحت نبودم که الان هستم! آخه اون موقع سرم اونقدر شلوغ بود که وقت غصه خوردن نداشتم! اما الان هم من و هم بابا سینا سختمون هست  مطمئنم برا مامان جون و  بابا جون و دایی هم سخته. دیروز بابا جون کاوه می گفت خونه رو تحویل بگیرید اما همین جا پیشمون بمونید!!! (کاملا جدی می گفت!!!) قربون اون دل نازک و مهربونت برم بابا جووووووووونم 

 اما خب نمیشه دیگه! باید بریم و یک زندگی جدید رو توی خونه ی خودمون و بعد از 6 سال آوارگی شروع کنیم. مطمئنم وقتی توی خونمون جا افتادیم اونقدر لذتش رو می بریم که دلتنگی کم و کمتر میشه.

 خدا رو شکر که از تهران برگشتیم و به خونواده ها نزدیکیم.

 راستی

 بابا جون کاوه سه شنبه برمیگردههههههههههههه

 هوراااااااااااااااااااا

 سفر این دفعشون خیییییییییلی طولانی شد. به عمو افشینم گله کردم که چرا این دفعه اینقدر بابام رو نگه داشتین!!! اما خب اون بیچاره هم حق داره. توی غربت سالی یکبار میخواد داداشش رو ببینه. طبیعیه یک ماه نگهش داره!!!

 ان شاالله سفر همه ی مسافرها بی خطر باشه

 دوستت دارم عزیزکم 

 بوووووووووووووس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (36)

مامان امیر علی
17 دی 90 22:02
عزیزم ممنون به ما سر زدین و نظر گداشتین .در مورد تراشه ها .من کاریش ندارم هروقت خودش بخواد و بهم بگه کارت بازی می کنیم .ممنون از راهنماییت

خواهش میکنم عزیزم
مامان امیر علی
17 دی 90 22:04
نازی خیلی قشنگه .الهی خوشبخت بشن .ما عروسا همینیم دیگه خواهر عروس گله
نسترن
17 دی 90 22:10
رمز رمز رمز میخوااااام
نگار
17 دی 90 22:39
ســـــــــــــــــــــــلام خواهر شوهر !!!! مباركا باشه خانم يه چيزي بگم؟ اون رمزي رو كه به صورت اختصاصي فرستادي پيدا نكردم!! يعني راستش نميدونم كامنتهاي اختصاصي كجا ميرن!؟ يه لطفي بكن هم دوباره رمزو بفرست هم بگو چطوري پيداش كنم....تنكيو وري ماچ!!!
مامان ابوالفضل
17 دی 90 23:31
سلام، میدونم حس سختیه، وقتی چند وقتی بعد از ازدواج میریم خونه ی پدری خیلی دلمون میگیره میخوام برگردیم سر خونه زندگیمون، ولی این حس چند ساعت بعد از حضور تو خونه ی خودمون از بین میره
امیدوارم بهترین حسهای عاشقانه رو در خونه ی جدید بعد از شش سال مجدد تجربه کنی

ممنون عزیزم
نارینه
18 دی 90 1:16
احسنت برشما خواهر شوهر مهربون ... کی گفته شما خواهر شوهر بازی بلدی !!!!

مبارکشون باشه ... هم سرویس هم حلقه خیلی خوشگلن ... ایشالله برا دختر پسرات بری خرید عزیزم


سلام
نظر لطقته
مادر کوثر و علی
18 دی 90 12:52
سلام عزیزم مرسی از بابت تبریکت. لطف کردی ممنون به خاطر همدردیت شاد باشی خانمی
نگار
18 دی 90 13:10
دستت دردنكنه خواهر خيرببيني مارو از اين سردرگمي در آوردي!!
ايشالله كه به خوبي و خوشي ميريدسر خونه زندگيتون و حالشو ميبريد ببخشيدا ني ني جان كه نميخواد آواره باشه ميخواد توي خونه خودش اتاق خودش مشخص باشه
راستي سرويس زن داداشت خيلي شبيه سرويس منه ها؟! البته مال من يه كوچولو جمع و جور تره ....هي يادش بخير چقدر همه سركوفت بهم زدن كه چرا اينقدر سبك و ريز برداشتي خب سليقه ام اين بود بايد چيكار ميكردم؟!!

سلام عزیزم
خوب گفتی
دیگه تربچه بهونه ای نداره!!!
حرف بقیه رو ولش کن, خودت رو عشقه. مگه بقیه می خوان از سرویس تو استفاده کنن؟!
مریم مامان ملینا
18 دی 90 14:13
الهی چه خواهرشوهر و مادرشوهر مهربونییییییییییییی.
خدا سایتون رو بالاسر عروستون حفظ کنه
ایشالا که سالهای سال به خوبی و خوشی زندگانی بگذرونن
خیلی خوشحالم که دارین میرین خونه ی خودتون. خیلی خونه ی خود آدم آرامش بخشه

سلام عزیزم
ممنون
خاله جون
18 دی 90 15:57
ســـــــــــــــــــــــلام گلم
مبارکه عزیزم
چشمتون روشن خانمی
قشننننننننننننننننننگه


سلام گلی
ممنون عزیزم
مامان علی خوشتیپ
18 دی 90 16:17
به منم رمز میدید
سارینا
18 دی 90 18:12
ایشالا به سلامتی بری خونتون ائلش یه کم دلتنگ میشی ولی بعد عادت میکنی
خریدای عروستونم مبارک باشه ایشالا به سلامتی


ممنون عزیزم
مامان علي خوشتيپ
18 دی 90 23:26
ممنون كه رمز دادي عزيزم
مباركههههه
خيلي خوشگلنايشاالله به پاي هم پير شن
خونه جديد هم مبارك.ايشاااله هميشه توش سلامتي و خوشي باشه

ممنون عزیزم
نسترن
19 دی 90 10:44
خرید حلقه و سرویس داداش و زن داداش گلتون مبارک و خسته نباشید.
ایشالا هرچه زودتر برید سر خونه و زندگی خودتون.من حستونو کاملا درک میکنم.حتما پشت این ناراحتی جدا شدن از خونواده کلی شادی دارین.......

ممنون عزیزم
فاطمه
19 دی 90 13:56
سلام عزیزمـــــــ خوبی با عکس پسر خاله و دختردایی و 2 تا از دختر خاله هام اپمــــــــــ خوشحال میشم سری بزنید منتظرتونم بابای
مامان صفا
19 دی 90 14:10
سلام عزیزم
مبارکا باشه به سلامتی انشالله برا تربچه نقلی برین خرید عروسی...
از الان دارم به عروستون حسودی میکنم.. خواهرشوهر به این گلی برا خودت اسپند دود کن چشم نخوری انقدر مهربونی گلی خانم

سلام عزیزم
شما لطف داری
ممنون
فاطمه
19 دی 90 15:11
سلام مامانی جونی خوبی اگه با تبادل لینک موافقی خبرم کن مرسی عزیزم راستی خوشحالم کردی مامانی جونی
مامان پریسا
19 دی 90 15:11
سلام مامان تربچه. خوبی گلم به من هم رمز میدی؟
مامان پریسا
19 دی 90 16:21
مرسی عزیزم.خیلی ناز و خوشکل بودن. خوش به حال عروس با این خانواده شوهر. ایشالله که همه قدر هم رو بدونن. برای شما هم خوشحالم ایشالله خیر منزل جدید رو ببینی و اونجا نی نی دار بشی. راستی یه خصوصی.
مامان پریسا
19 دی 90 16:23
ببخش گلم فضولی نباشه. ولی گفتی بعد از 6 سال زندگی مشترک.....
یعنی تو این مدت نخواستی یا نشده نی نی دار بشی؟
آخه ما هم بعد از 10 سال بچه دار شدیم برای همین برام سوال به وجود اومد.

ما خواستیم، خدا نخواست!!!
مادر آیاتای
19 دی 90 19:24
سلام به شما دوست عزیزم. قدم رنجه کردید به ما سر زدید. یه پست جدید گذاشتم که اونجا ایاتای رو توضیح دادم.بهمون بازم سر بزنید
سارا
19 دی 90 21:39
سلام عزیزم خوبی؟با یه مطلب جدید آپم و منتظر حضورت نظر یادت نره دوسی
مبينا جان
20 دی 90 14:02
سلام لطفاً منم رمز.
سارا
20 دی 90 21:22
ايشاله بسلامتي خانومي............مباركه
عسل
21 دی 90 11:18
سلام گلم.میشه به ما هم رمز بدید؟
مامان عسل و آریا
21 دی 90 16:46
سلام عزیزم.ازت ممنونم که رمز را دادی.انشالله خوشبخت بشن.بووس
مامان ماهان
22 دی 90 16:05
دوست جونم منم رمز میخواااااااااااااااااااااااااااام
مامان ماهان
22 دی 90 16:05
اگر نهايت دوست داشتن در يك قطره باران است من دريا را تقديمت ميكنم
مامان حارث
23 دی 90 22:41
رمز میخوامممم
مامان نفس طلایی
24 دی 90 22:17
میشه منم رمز البته اگه دوست داری
مامان حارث
24 دی 90 23:44
مبارکه خیلی خوشگله

ممنون عزیزم
مامان نازی نرگس
25 دی 90 0:30
سلام چه ماجرایی معلومه که مثل خودم خواهر شوهر خوبی هستیچیه چرا میخندی اگه شک داری برو از زن داداشم بپرسحالا بی خیال ولی بابا ای ول به این مادر شوهر چه تهدید خوشکلی کرده
مامان ماهان
25 دی 90 8:48
به به خیلی زیبا بودن الهی که خوشبخت بشن عزیزم

ممنون عزیزم
مامان نفس طلایی
28 دی 90 11:14
مبارکه ساده و شیک

مادر کوثر و علی
16 بهمن 90 14:02
مرسی از رمز خانمی چه خوشگل و بامزه نوشتی طلاها هم عالی بودن مبارکشون باشه
مامان ایلیا
2 اسفند 90 22:10
اگه فضولی نباشه به منم رمز میدین
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تربچه! می باشد