عمل خاله
سلام گلکم
خوبی مامانی؟
دیروز خاله زری عمل داشت
از غده اش نمونه برداری کردن و فرستادن برا آزمایش و کشت. جوابش هفته ی دیگه میاد. جراحش گفت به نظرش خوش خیم بوده برا همین همش رو برنداشته. الان خاله اومده خونه ی مامان جون مرضیه. درد زیادی نداره اما خیلی ضعف داره و نمی تونه چیزی بخوره
خیلی ناراحتم براش
دیروز من و هدی توی خونه تنها بودیم. هدی کوچولو خیلی افسرده و ناراحت بود اما بالاخره یک جوری سرش رو گرم کردم. یک ساعت و نیم بردمش بیرون و قدم زدیم با هم. امروز هم اومدیم خونه ی مامان جون مرضیه تا حواسم یه هدی باشه. احتمالا فردا هم باید بیام.
تازه یک روز قبل از عمل هم اسباب کشی داشتن!!! البته مادرشوهر خاله رفته خونه ی جدیدشون رو داره مرتب میکنه.
راستی
امروز دایی علی از قم اومد. هنوز ندیدمش اما عصر میاد خونه ی مامان جون.
فردا شب بابایی پست داره. هنوز تصمیم نگرفتم بمونم خونه ی خودمون یا بیام پیش مامان جون اینا. تکلیف جهرم رفتنمون هم که معلوم نیست. بستگی داره که به بابایی مرخصی بدن یا نه.
چندروز پیش مامان جون خدیجه اومده بود شیراز پیشمون, عمو سعید هم از اهواز رسید خیلی از دیدنش خوشحال شدیم. آخه کم پیش میاد عمو بهمون افتخار بده!!!!!!! نیست خجالتیه برا همین
راستیییییییی
برا تولد عمو سعید یک ساعت مچی خریده بودیم و برای سورپرایز فرستادیم دانشکدش توی اهواز دیدیم خبری از تشکر و ... نشد. عمو که اومد شیراز دیدیم ساعت دستش نیست. اول ناراحت شدیم و گفتیم شاید از مدلش خوشش نیومده اما دیدیم با عقل جور در نمیاد. بابا از عمو پرسید ما یک نامه برات فرستاده بودیم به دستت رسید؟؟؟ عمو هم گفت نه
وااااااااای ما وا رفتیم از اون روز هم هر چی زنگ میزنم پست دانشجویی دانشکدشون کسی جواب نمیده حالا عمو باید بعد از عید بره و بسته رو تحویل بگیره. البته اگه گم نشده باشه. اما ما از طریق کد رهگیری پستی که بررسی کردیم دیدیم به دست مسئول دانشکده رسیده اما تحویل عمو ندادن اگه بخوان دبه در بیارن پدرشون رو در میارررررررررم
اصلا سورپرایز به ما نیومده
حالا گفتیم عمو کلییییییی خوشحال میشه (آخه یک ساله میخواد ساعت بخره اما نخریده!)
گلکم
فکر نکنم تا بعد از عید بتونم بیام و آپ کنم.
پس تا سال 91 خداحافظ
دوستت دارم عزیزکم
بوووووووووووووووووووووووس