اندر احوالات ما ...
سلام گلکم
خوبی مامانی؟
امروز بابا سینا رفته تا آخرین امتحان آخرین ترم کارشناسی ارشدش رو بده! به عبارت ساده تر، امروز بابا سینا رسما کارشناسی ارشدش رو تموم می کنه
خدایا
و اما اندر احوالات ما
داریم برای رفتن به سوریه و لبنان تلاش می کنیم!
چه تلاشی؟
مامان جون
درسته که ما از بین 28000 نفر برای رفتن به این سفر انتخاب شدیم (همراه با 48٩٨ نفر دیگه!) اما این پایان ماجرا نیست!!!
سخت تر از این مرحله،مرحله ی خروج از کشور بابایی هست!
بله
بابا سینا هنوز 9ماه از خدمت سربازیش مونده و الان معافیت تحصیلی داره و همین، آغاز ماجرایی شده که نمی دونیم آخرش چی میشه
ما دو راه بیشتر نداریم:
1- 15میلیون تومان نقد بدیم به نظام وظیفه به عنوان ودیعه.
2- سند ملکی بذاریم توی رهن بانک یا نظام وظیفه.
از اونجایی که ما 15 میلیون تومان رو نمی تونیم جور کنیم! مجبوریم سند ملکی بذاریم. برا همین به بابا جون منصور گفتیم تا اگه می تونن سند خونشون رو بذارن واسه ودیعه. تا اینجای کار هم مشکلی نیست. داستان از همین ودیعه گذاشتن سند آغاز می شه!
فکر کنم حدود 2میلیون باید خرج کنیم!!!
حالا بگذریم از کارهای اداری و ...
من و بابا توی هول و ولا هستیم و خدا خدا می کنیم که تمام این کارها تا 20 مرداد انجام بشه تا بتونیم به این سفر رویایی بریم
آخه می دونی گلکم
دیروز با بابایی کلی توی اینترنت گشتیم و سفرنامه های سوریه و لبنان رو خوندیم
کلیییییییییییی دهنمون آب افتاد
بابا سینا خیلی توی فکره و همش نگرانه که نشه اما من می گم حضرت زینب و حضرت رقیه تا اینجاش رو طلبیدن، انشاالله بقیش هم جور می شه
خلاصه عزیزکم
خیلی برامون دعا کن