سفرنامه ی همدان- قسمت دوم

روز دوم- پنجشنبه 9/4/90

امروز روز عید مبعث هست و همه جا جشنه.

صبح به خاطر خستگی روز قبل، تا ساعت 9خواب بودیم! و وقتی از خواب بیدار شدیم سریع آماده شدیم تا بریم برای صبحانه چون تا ساعت 9:30 بیشتر صبحانه برقرار نبود! خاله زری و هدی که خواب بودن برای همین با بابا سینا و دایی محمد رفتیم به رستوران. تنوع غذاییشون اون طوری نبود که انتظار داشتیم اما خدا رو شکر، چیزی بود که سیرمون کنه!

بعد از صبحانه رفتیم برای بازدید از مکان های تاریخی. گنبد علویان، شیر سنگی و برج قربان رو دیدیم و برگشتیم هتل.

برات گفتم که دیروز از اتاق 2خوابه به 3خوابه اسباب کشی کردیم، حالا امروز رئیس هتل اومد و گفت همکارش اشتباهی این اتاق رو به ما داده چون رزور شده، ما هم که نمیتونستیم بریم توی اتاق بدون کولر گفتیم پولمون رو پس می گیریم و میریم خونه اجاره می کنیم. برا همین هم عمو امین باهامون نیومد.

بعد از ناهار دوباره از پذیرش ما رو خواستن. بابا و عمو رفتن ببینن چه خبره. ببببببله مهمون های اتاق ما رسیده بودن و رئیس هتل التماس می کرد که ما اتاق رو تخلیه کنیم! خلاصه مجبور شدیم دوباره اسبابمون رو جمع کنیم و کوچ کنیم به اتاق بغل! اما چون کولر نداشت (در واقع توی پذیرایی کولر داشت اما توی اتاق ها نداشت و خاله زری هم خیییییییییلی گرمایی هست) از طرف هتل بهمون پنکه دادن!

به عبارتی ظرف 24ساعت از اتاق 606 به 407 و از 407 به 406 اسباب کشی کردیم!!!

برای همین بابا سینا ازشون شبی 40تومن تخفیف گرفت!

بعد از ظهر هم رفتیم تپه ی باستانی هگمتانه. جای فوق العاده ای بود. واقعا توی تاریخ قدم زدیم. شب هم رفتیم بازار اما چیزی نخریدیم!

دایی محمد هم نمی دونم چه بر سرش اومده! از دیروز که رفتیم آرامگاه باباطاهر، رگ عرفانش زده بیرون! اول که کتاب دو بیتی های باباطاهر رو خرید. ظهر هم دوباره رفته بود آرامگاه باباطاهر بست نشسته بود!!!

راستی

خدا رو شکر هتلش وایرلس داره و من راحت می تونم خاطرات سفر رو روزانه ثبت کنم!

ادامه دارد ...