تربچه!

سفرنامه ی سوریه-لبنان قسمت چهارم

1390/6/13 10:09
نویسنده : مامان تربچه!
2,754 بازدید
اشتراک گذاری

روز چهارم: سلام بیروت

4/6/1390

 

صبح ساعت 7 بیدار شدیم و چمدون ها رو بستیم. بعد از خوردن صبحانه حدود ساعت 9:30 راه افتادیم به سمت لبنان. ساعت 10:25 رسیدیم به مقبره ی حضرت هابیل (یک مقبره ی 3 و نیم متری!)

 

ادامه ی مطلب را ببینید

روز چهارم: سلام بیروت

4/6/1390

 

صبح ساعت 7 بیدار شدیم و چمدون ها رو بستیم. بعد از خوردن صبحانه حدود ساعت 9:30 راه افتادیم به سمت لبنان. ساعت 10:25 رسیدیم به مقبره ی حضرت هابیل (یک مقبره ی 3 و نیم متری!)

قبر حضرت هابیل

قبر حضرت هابیل

 

45 دقیقه اونجا توقف داشتیم و دوباره راه افتادیم. جاده ی خوبی داره، خلوت و کمی سرسبز. بعد از نیم ساعت (11:45) رسیدیم به مرز سوریه-لبنان.

عبور مرز سوریه حدود 5 دقیقه طول کشی آخه رئیس گذرنامه نبودش وگرنه هر اتوبوس 25 دقیقه طول می کشید!!! (خیلی بامزه هست اگه رئیسشون نباشه فوری مهر رو میزنن!!!). اما مرز لبنان خیلی سخت گیری کردن. حدود یک ماه هست که لبنان دیگه ویزا نمیده (علتش رو نمی دونم) اما با رایزنی های انجام شده به کاروان دانشگاهیان ویزا میدن. برای 2تا اتوبوس 4ساعت معطل شدیم (تفاوت زیاد این دو همسایه در نظم و جدی گرفتن کارشون برام جالب بود).

نکته ی خوب مرز این بود که لیدر و مترجم خودشون کارهای پاسپورت رو ردیف کردن و اصلا نیازی به حضور ما و یا توی صف ایستادن نبود و ما راحت توی اتوبوس و زیر کولر نشسته بودیم. دقیقا برخلاف مرز عراق که پدرمون دراومد و خاطره ی خوشی ازش نداریم.

توی فاصله ای که معطل مهر ورود بودیم رفتیم به free shop (فروشگاه مرزی) و خرید کردیم. فروشگاه بزرگ و خوبی بود و تقریبا همه چیز توش پیدا می شد و البته با قیمتی مناسب (توی این فروشگاه فقط با دلار میشه خرید کرد). مخصوصا قیمت عطریجاتش فوق العاده مناسب بود. تنوع شکلات هاش هم خوب بود! خوبیش این بود که همه ی اجناسش مارک و اصل بودن.

free shop

free shop

مرز سوریه-لبنان

 

ساعت 4 رسیدیم رستوران مک دونالد (البته مرگ بر اسرائیل!). رستوران تر و تمیزی بود و ساندویچش هم فوق العاده خوشمزه بود. البته من همیشه و همیشه (به لطف خدا) رعایت می کنم که محصولات اسرائیلی و حامیان اسرائیل رو به هیچ وجه استفاده نکنم (حتی !kit kat) اما این دفعه به انتخاب خودم نبود.

ساندویچ مک دونالد

ساندویچ مک دونالد

 

ساعت 5:30 وارد شهر بعلبک شدیم. این شهر در 35کیلومتری بیروت هست و اکثر جمعیتش شیعه هستن. جالب بود که همه جا عکس امام خمینی، امام خامنه ای، سید حسن نصرالله و پرچم حزب الله بود.

اول رفتیم به زیارت حضرت خوله (دختر امام حسین)

ضریح حضرت خوله (دختر امام حسین)

ضریح حضرت خوله-دختر امام حسین

 

ایشون در حین انتقال اسرا به شام در این منطقه فوت می کنن و امام سجاد (ع) ایشون رو دفن می کنن و یک درخت سرو هم به دست مبارک خودشون کنار قبر می کارن تا نشونه باشه که هنوز که هنوزه این درخت سرپا و سرسبزه.

درختی که امام سجاد (ع) کنار قبر حضرت خوله کاشتند

درختی که امام سجاد (ع) کنار قبر حضرت خوله کاشتند

 

بعد از زیارت رفتیم تا از معبد تاریخی ژوپیتر که متعلق به رومیان باستان بوده دیدن کنیم اما تا رسیدیم تعطیل شد!!! خیلی ضدحال خوردیم اما از بیرونش کلی عکس گرفتیم.

قلعه ی ژوپیتر-بعلبک

قلعه ی ژوپیتر-بعلبک

 

قلعه ی ژوپیتر-بعلبک

قلعه ی ژوپیتر-بعلبک

 

قلعه ی ژوپیتر-بعلبک

قلعه ی ژوپیتر-بعلبک

بالاخره ساعت 9 شب رسیدیم هتل (رویال پارک هتل). هتلمون بالای کوه بود و مناظر فوق العاده رویایی داشت.

رویال پارک هتل-لبنان

رویال پارک هتل-لبنان

 

این نکته رو هم بگم که حدود 90 درصد جاده های لبنان کوهستانی و پر پیچ و خم هست. چون شب رسیدیم، نتونستیم از مناظر لذت ببریم.

اتاق ها رو تحویل گرفتیم. اتاقمون رو به شهر بیروت و دریای مدیترانه بود، منظره ی فوق العاده ای داشت، بالکن دنجی هم داشت که توش میز و 2تا صندلی گذاشته بودن. کلا رویایی بود!

منظره ی بیروت از بالکن اتاقمون (چون هوا شرجی و مه آلود بود شهر خیلی معلوم نیست)

منظره ی بیروت از بالکن اتاقمون (چون هوا شرجی و مه آلود بود شهر خیلی معلوم نیست)

البته هتل دمشق تمیز تر بود اما این هم بد نبود و قابل قبول بود. بعد از شام یک سیم کارت خریدیم (15 دلار) و با بابا تماس گرفتیم. بعدش هم بیهوش شدیم!!!

حرف راجع به لبنان زیاده. مساحت این کشور از استان قم کم تره! به عروش خاورمیانه معروفه و بسیار زیباست (باید با چشم خودتون ببینید) نکته ی جالب و تامل برانگیز این که دقیقا برعکس مردم ایران که کار می کنن و میرن خارج خرج می کنن، مردم لبنان اکثرا خارج از کشورشون کار می کنن و ارز رو وارد کشور خودشون می کنن. حدود دو سوم مردم لبنان خارج از لبنان زندگی می کنن! و نکته ی زیبا اینه که همشون پست های بالا در کشورهای خارجی دارن (نه مثلا کارگر رستوران و ...).

در مورد تحصیلاتشون نکات حسرت انگیز زیادی وجود داره! اون ها از پیش دبستانی علاوه بر زبان مادری (عربی) که بلد هستن، زبان فرانسوی رو هم یاد می گیرن (جالبه بدونید که زبان دوم در لبنان، فرانسوی هست و نه انگلیسی. چون مسعمره ی فرانسه بودن). در راهنمایی و دبیرستان هم زبان انگلیسی رو یاد می گیرن ( در حد فول و کامل نه مثل مدارس ما). وارد دوره ی پیش دانشگاهی که میشن، همه ی دانش آموزان پیش دانشگاهی می دونن که در کدوم دانشگاه و چه رشته ی تحصیلی قراره ادامه تحصیل بدن و به محض ورود به دانشگاه، کارشون هم در یکی از کشورهای خارجی مشخص میشه.

فرضا یک دانش آموز دوره ی پیش دانشگاهی میدونه که قراره در رشته ی مهندسی مکانیک فلان دانشگاه درس بخونه و بعد از اتمام تحصیلات عالیه در فلان پست در کارخانه ی بنز و در کشور آلمان مشغول به کار بشه. به همین خاطر در دوران دانشگاه زبان آلمانی رو هم یاد میگیره (کف کردین، نه؟! این رو مقایسه کنید با ایران که 14 شهریور نتیجش میاد و تازه میفهمه که فقط دوهفته وقت داره تا چمدونش رو برای فلان شهر و فلان رشته ببنده، منهای 4سال فکر و خیال این که کار گیرش میاد یا نه!). و در واقع هر لبنانی تحصیل کرده حداقل به 4زبان زنده ی دنیا مسلط هست.

نکته ی جالب دیگه این که اکثر کارمندان و مدیران دو شرکت بزرگ BMW و BENZ لبنانی هستن! به همین خاطر ماشین BMW و بنز توی لبنان فراوونه. در ضمن، ارزون ترین محصولی که درلبنان پیدا میشه (نسبت به قیمت های جهانی) ماشین هست!

 

ادامه دارد ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

منا
13 شهریور 90 9:56
سلام مامان تربچه
اطلاعات جالبی راجع به لبنان داشتی
واقعا حیف جوونهای ما که با مدرک لیسانس و حتی فوق لیسانس باید در بدر دنبال کار بگردند اونوقت کشور کوچیکی مثل لبنان.....

راستی خانمی غلط املایی زیاد داشتی ها!

سلام
ممنون از تذکرت
سارا-سبا
13 شهریور 90 10:05

خيلي خاطراتت باحاله، اينجوري ما جاهايي رو كه نرفتيم هم ميبينيم


لطف دارید
نگار
13 شهریور 90 13:38
وااااااااااااااااااااااااااااااي خيلي باحال بود واقعا كف كردم!!!!
مامان حسین
13 شهریور 90 17:00
سلام خانومی
رسیدن بخیر...خوش گذشته ایشالله...
سفرنامتونو خوندم...ما هم دلمون میخواد بریم ..ولی قسمت نشده.
به ما دعا کردی ؟؟؟


سلام عزیز
کلی براتون دعا کردم
مامان فهیمه
14 شهریور 90 9:27
سلام گلم: خییییییییییییلللللللللللللللللییییییییییییییی باحال بود.مخصوصا قسمت آخرش...
خاله جون
14 شهریور 90 19:15
خیلی جالب می نویسید وواضح مثل اینکه ما هم با شما بودیم جدی گفتم
مامان ماهان
15 شهریور 90 8:18
رسیدن بخیر عزیزم معلومه که حسابی خوووووووووووووش گذشته الهی همیشه مسافرت باشه گلم زیارتت هم قبول باشه
مامان ابوالفضل
15 شهریور 90 21:00
کیانا جون خیلی باحالی
چطور این همه اطلاعات تونستی در عرض چند روز بدست بیاری؟
معلومه که حسابی ظریف بین هستی
بازم تبریک به بابای تربچه
و خود تربچه با داشتن همچین جواهری


ممنون عزیزم
خوبی سفر همینه دیگه
واسه همین میگن"بسیار سفر باید تا پخته شود خامی"
مامان ابوالفضل
15 شهریور 90 21:01
الکی تعریف نمی کنما
واقعا لذت بردم

نظر لطفته گلم
نازنین نرگس نفس مامان
18 شهریور 90 15:10
وای عجب جد قد بلندی داریم ماراجع لبنان هم که قبلا کلی شنیدم و البته به چشم خودم کلی لبنانی دیدم و معاشرت داشتم و از اینکه نتونستم باهاشون راحت انگلیسی صحبت کنم کلی هم خجالت کشیدم اکثرا توی اروپا و امریکا زندگی میکنند و جالب اینکه کلا زندگی شرقی ندارند
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تربچه! می باشد