سفرنامه ی سوریه-لبنان قسمت ششم
روز ششم: ساحل شن های سفید
6/6/1390
صبح ساعت 9:30 به سمت "غار جعیتا" راه افتادیم. جاده ی فوق العاده زیبایی داشت, شبیه به جاده چالوس خودمون, با دره های عمیق و درختان فراوان.
ادامه ی مطلب ار ببینید
روز ششم: ساحل شن های سفید
6/6/1390
صبح ساعت 9:30 به سمت "غار جعیتا" راه افتادیم. جاده ی فوق العاده زیبایی داشت, شبیه به جاده چالوس خودمون, با دره های عمیق و درختان فراوان
جاده ی غار جعیتا
لبنانی ها دارن برای ثبت این غار به عنوان هشتمین عجایب جهان تلاش می کنن و همه جا تبلیغ می کنن که به فلان سایت برید و به این غار رای بدید. واقعا هم روش کار کردن و نورپردازی های زیبایی انجام دادن.
بلیط ورودی 18150 لیر (حدود 12 دلار) هست. این بلیط الکترونیکی برای استفاده از تله کابین, ورودی هر دو غار و استفاده از قطاری که به سمت غار سفلی میره هست.
بلیط ورودی غار جعیتا
غار جعیتا از دو غار تقریبا مجزا تشکیل شده. غار علیا, خشک هست و آبی توش جریان نداره البته از سنگ ها و قندیل هاش آب می چکید اما طوری نبود که نیازی به قایق باشه و پیاده طول غار رو طی کردیم. برای رسیدن به غار علیا سوار تله کابین شدیم. عکاسی و فیلمبرداری ممنوعه و دوربین ها رو باید درون قفسه های ورودی غار گذاشت. وارد غار که شدیم واقعا با یکی از عجایب جهان روبه رو شدیم. غاری با شکوه و فوق العاده زیبا. راستش من غیرت زیادی روی کشورم ایران دارم اما واقعا این غار قابل مقایسه با غار علیصدر همدان نبود. سکوتی عمیق همراه با صدای قطرات آب که روی زمین می ریزه. پیاده روی توی این محیط و نفس کشیدن توی این فضا, لحظه به لحظه خدا و عظمتش رو به انسان یادآوری میکنه. قندیل هایی عظیم که از املاح متفاوتی تشکیل شده و به همین خاطر رنگ آمیزی شگفت انگیزی پیدا کرده و در حیرت می مونی با این وزن چه جوری همچنان بر سقف پایدار موندن. ستون هایی بزرگ که یر اثر تجمع املاح آبی که از سقف میچکیده به وجود اومدن, راهرو هایی پرپیچ و خم و رمز آلود که با نورپردازی ماهرانه حسی عجیب رو به آدم میده.
غار جعیتا علیا
غار جعیتا علیا
برای رسیدن به غار سفلی سوار قطارهای مخصوصی شدیم و بعد از طی مسیر کوتاهی به دهانه ی غار رسیدیم. غار سفلی غار آبی هست و تا حدودی شبیه به علیصدر بود اما با عظمتی بیشتر. سوار قایق شدیم و طول غار رو طی کردیم. آبی فوق العاده زلال جریان داشت البته املاحش به قدری زیاد هست که برای خوردن مناسب نیست
قطار غار جعیتا
غار جعیتا سفلی
غار جعیتا سفلی
از غار که خارج شدیم دیگه از قطار استفاده نکردیم و پیاده به سمت ورودی مجموعه رفتیم تا از مناظر طبیعی و ریبای مسیر استفاده کنیم
باغ گل ها, جعیتا
نماز رو همونجا خوندیم و برای ناهار دوباره رفتیم رستوران نعنا. این دفعه "اسکالوپ مرغ" سفارش دادیم (16.500 لیر= 10دلار). به خوشمزگی مشاوی نبود اما بد هم نبود
اسکالوپ مرغ
برای دسر هم برونی شکلاتی سفارش دادیم (8.000 لیر= 5دلار). واااااااااای خیلی وقت بود برونی اصل نخورده بودم! خییییییییییلی خوشمزه بود
برونی شکلاتی
نکته ی جالب و در عین حال عجیبی که در لبنان دیدم اینه که با وجودی که 60درصد مردم لبنان مسلمان هستن اما تعداد کلیسا ها تقریبا 3برابر تعداد مساجد هست و در هر خیابون حدود یک یا دو کلیسا وجود داره.
بعد از نماز رفتیم به سمت "صخرة الروشه" (صخره ی خودکشی) دو صخره ی زیبا در کنار ساحل دریای مدیترانه که یکی از نمادهای لبنان و شهر بیرت هستن. داستانی که برای این صخره ها ذکر میشه اینه که جوانی بعد از این که به عشقش نمیرسه میاد روی این صخره و خودش رو میندازه توی دریا. بعد از اون هم چند نفر دیگه اونجا خودکشی می کنن! و اسمش میشه صخره ی خودکشی!!!
صخره الروشه
مقصد بعدی فروشگاه "Discovery" بود. به دوستانی که لبنان میرن توصیه می کنم بازدید از این فروشگاه رو از برنامشون حذف کنن! کیفیت اجناس بسیار پایین و قیمتشون نسبت به کیفتشون بسیار بالا هست. ما که از سیتی مال خرید کرده بودیم اصلا فکر خرید از اینجا به ذهنمون نرسید. قیمت اجناس سیتی مال با این که بالا بود اما ارزشش رو داشت. گشتن توی دیسکاوری وقت تلف کردن بود.
بعد به زیارت قبور شهدای حزب الله رفتیم. قبر شهید عماد مغنیه و شهید هادی حسن نصرالله (پسر سید حسن نصرالله) هم اونجا بود. محیطی فوق العاده آرامش بخش و معنوی بود
قبر شهید عماد مغنیه
قبر شهید هادی حسن نصرالله
فاتحه ای خوندیم از همون جا از کاروان جدا شدیم. همه به سمت هتل رفتن ما هم که دیدیم تازه ساعت 7 هست با تاکسی (10دلار) رفتیم به سمت "رملة البیضا" (ساحل شن های سفید). کلی راه رفتیم و گشتیم تا تونستیم ورودی ساحل رو پیدا کنیم. بالاخره رفتیم کنار ساحل و روی شن های سفید نشستیم!
رمله البیضا. ساحل شن های سفید
خدا رو شکر خلوت بود (ملتفت هستید که؟!). چیز بامزه ای که اونجا دیدیم "خرچنگ" بود! ساحل پر از خرچنگ هایی بود که دائم میرفتن توی آب و با موج برمیگشتن به ساحل! بازی هیجان انگیزی بود براشون. چون هوا تاریک شده بود و خرچنگ ها هم خییییییییلی فرز بودن،نتونستم ازشون عکس و فیلم بگیرم.
برای برگشت به هتل خیییییییییییییلی پیاده روی کردیم تا به جایی برسیم که بتونیم تاکسی بگیریم. هیچ وقت فکر نمی کردم یک روز دو نفری کنار سواحل مدیترانه و در کشوری خارجی قدم بزنیم. حسی بین ترس و اعتماد به نفس بود! حس جالبی بود.
بالاخره یک تاکسی پیدا شد و از اونجایی که انگلیسی بلد نبود و ما هم عربی خیلی بلد نبودیم با بدبختی بهش فهموندیم 13 دلار برای کرایه بهش می دیم. وقتی رسیدیم هتل و 15 دلار بهش دادیم گفت: این که کمه، من گفتم 30 دلار! حالا جریان چی بود؟ وقتی سوار شدیم می گفت ترتین (thirteen) اما الان می گفت که من گفتم ترتی (thirty). اما به قدری ترتین (thirteen) رو غلیظ می گفت و تییییییین آخرش رو می کشید که امکان نداره من اشتباه شنیده باشم. خلاصه دائم می گفت: حرامک، حرامک. ما هم با ناله و نفرین پول رو بهش دادیم و گفتیم ایشالا غریب گیر بیفتی.
ادامه دارد ...