تربچه!

سفرنامه ی سوریه-لبنان قسمت هفتم

1390/6/22 17:23
نویسنده : مامان تربچه!
2,092 بازدید
اشتراک گذاری

روز هفتم: مقاومت

7/7/1390

 

صبح ساعت 9 به سمت جنوب لبنان حرکت کردیم. اسم جنوب که میاد ناخودآگاه به یاد گرما و خشکی جنوب ایران میافتیم اما این قضیه درمورد لبنان صدق نمی کنه. جاده ای فوق العاده زیبا با جنگل های فراوان و مزارع رنگارنگ.

 

ادامه ی مطلب را ببینید

روز هفتم: مقاومت

7/7/1390

 

صبح ساعت 9 به سمت جنوب لبنان حرکت کردیم. اسم جنوب که میاد ناخودآگاه به یاد گرما و خشکی جنوب ایران میافتیم اما این قضیه درمورد لبنان صدق نمی کنه. جاده ای فوق العاده زیبا با جنگل های فراوان و مزارع رنگارنگ. یک نکته ی جالب این که خاک لبنان تنها خاک در دنیا هست که نیاز به هیچ گونه کود و یا سم نداره, این رو از رنگ خاک می شد فهمید. این مسئله واقعا برام جالب و عجیب بود. خاک لبنان سرشار از مواد لازم برای رشد انواع گیاهان و درختان هست. املاح معدنی برخی از نقاط خاک به قدری زیاد بود که رنگ خاک به سیاهی می زد. و به خاطر بی نیازی از کود و طبعا عدم تشکیل آفت, محصولاتشون هیچ نیازی به سم و مواد شیمیایی ندارن (به خاطر همین میوه ها و صیفی جاتشون واقعا خوردن داره!).

بعد از 2ساعت عبور از جاده های کوهستانی و همچنین روستای "صیدا", به قله ی کوه رسیدیم. جایی که جوانان حزب الله با توکل بر خدا و نیرویی الهی در مقابل اسرائیل جنایتکار مقاومت کردن و با افتخار و عزت تونستن بلندی های "ملیتا" رو پس بگیرن

باغ موزه ی ملیتا

باغ موزه ی ملیتا

 

تجهیزات منهدم شده ی اسرائیل

تجهیزات منهدم شده ی اسرائیل

 

زبان و قلم از وصف کاری که کردن واقعا ناتوانه. فقط باید با چشم ببینید. حتی من که با چشم خودم اون مناطق و دشواری هاش رو دیدم هم باورش برام سخت بود. منطقه ای کوهستانی, صعب العبور و پوشیده از درخت. جوانان حزب الله با تیشه و کلنگ دل کوه رو کنده بودن و سنگرهایی رو درست کرده بودن. شنیدید که در افسانه ها اومده فرهاد به خاطر عشق شیرین کوه رو می کنده تا به معشوق برسه؟ من این رو با چشم خودم دیدم؛ جوانان خدایی به عشق خدا و به عشق جهاد در راه خدا دل کوه رو کنده بودن. واقعا دل کوه رو کنده بودن؛ یک تونل از یک طرف کوه به طرف دیگه ی کوه ایجاد کرده بودن در حالی که پیشرفته ترین وسیلشون, فرغون بود. در جنگ 33روزه بچه های حزب الله از این نقطه خسارت های زیادی به اسرائیل وارد می کنن و بعد از مدتی این سنگر و تونل ها لو میره و بعد از جنگ اینجا تبدیل به موزه میشه.

ورودی سنگرها

ورودی سنگرها

 

محل نماز خواندن شهید عباس موسوی . اولین فرمانده ی حزب الله

محل نماز خواندن شهید عباس موسوی . اولین فرمانده ی حزب الله

 

تونل کنده شده به دست نیروهای حزب الله

 

تونل کنده شده به دست نیروهای حزب الله

  

تجهیزاتی که حزب الله با اون تونل رو کنده

تجهیزاتی که حزب الله با اون تونل رو کنده

 آشپزخانه در تونل

 

آشپزخانه در تونل

 

اتاق خواب در تونل

اتاق خواب در تونل

 

نمازخانه در تونل

نمازخانه در تونل

 

مرکز فرماندهی در تونل

مرکز فرماندهی در تونل

 

واقعا باورکردنی نبود, هنوز هم که یاد چیزهایی که دیدیم میافتم مو به تنم راست میشه و به جز بهت و حیرت و ایمان به نیروی "عشق" حس دیگه ای بهم دست نمیده.

بر بالای بلندی های ملیتا باغ موزه ای درست کرده بودن شبیه به موزه ی دفاع مقدس خودمون اما فوق العاده زیباتر و تاثیربرانگیزتر. اونجا محیطی توریستی و تفریحی بود که با عنصر مقاومت آمیخته شده بود. نمای لبنان از قله ی کوه واقعا دیدنی و زیبا بود و با گل کاری هایی که در کنار مناظر طبیعی اونجا انجام داده بودن و همچنین معماری زیبایی که برای موزه و سالن همایش به کار برده بودن فوق العاده شده بود.

قله ی ملیتا 

 

قله ی ملیتا

 

منظره ی جنوب لبنان از قله ی ملیتا

منظره ی جنوب لبنان از قله ی ملیتا

به نظر من اونجا منطقه ای بود که هر بیننده ای رو محسور می کرد چه علاقمندان به مقاومت و حزب الله و چه دیگرانی که به هر علت علاقه ای به این مسائل ندارن. البته بازدید از مناطق جنوب لبنان در برنامه ی هیچ توری نیست و مجوز بهشون نمی دن اما از اونجایی که تور ما تور دانشگاهیان بود مجوز ورود به اون منطقه رو بهمون دادن. حدود 2ساعت اونجا بودیم و بعد از نماز به سمت بیروت راه افتادیم.

ناهار رو در رستوران KFC خوردیم. غذایی به اسم Dinnery که همون مرغ سوخاری خودمون بود (9دلار) بعد از اون هم دوباره رسیدیم به قسمت خوب گردش های هر روز!

بله خریییییییییییییید!!!

فروشگاه Eldorado. چیزی بین City mall و Discovery بود. برخی اجناسش مثل سیتی مال مارک بود (برعکس جنس های بنجل دیسکاوری!) و قیمت هاش نسبت به سیتی مال و دیسکاوری بهتر بود. همه چیز داشت و فروشگاه جامعی بود از لباس تا لوازم منزل و ... . لباس زنانه بیشتر از فروشگاه های دیگه داشت, تنوعش هم بیشتر بود. لوازم آشپزخانه ی خوب, زیبا و جدیدی هم داشت. برای افرادی که دوست دارن آشپزخونه ای زیبا و تک داشته باشن خیلی مناسب بود.

فروشگاه الدورادو

فروشگاه

Eldorado

 

بعد از خرید برنامه ی دیدار با سفیر ایران در لبنان رو داشتیم (که این هم مختص کاروان دانشگاهیان بود). حدود یک ساعت جلسه ی پرسش و پاسخ بود که چنگی به دل نزد!مطالب جالبی که فهمیدم این بود که لبنان یک دانشگاه دولتی داره با هزینه ی سالانه 1000 دلار و 40دانشگاه خصوصی که شامل دانشگاه های کشورهای فرانسه, آمریکا, مصر و ... هست با شهریه هایی از 3000 دلار تا 20.000 دلار. البته این فقط شهریه هست, دیگه هزینه ی کتاب و خونه و ... هم بهش اضافه میشه (هزینه ی زندگی در لبنان ماهیانه حدود 1500 دلار میشه). اقای سفیر برای ادامه تحصیل در لبنان دانشگاه سن جوزف (دانشگاه فرانسوی) رو پیشنهاد داد اما برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در این دانشگاه باید به زبان فرانسه مسلط بود. برای افرادی هم که اهل درس و تحقیق هستن دانشگاه دولتی لبنان رو پیشنهاد داد که فارق التحصیل شدن ازش کار حضرت فیله! دانشگاه آمریکایی بیروت هم که دانشگاه معروفی هست و مدرکش توی ایران رتبه ی A داره. کلا ورود به دانشگاه های لبنان آسونه و کنکووووووووووور ایران رو نداره و مصاحبه در حد معمول داره اما خروج ازش مشکله. البته درستش هم همینه. میدونید که تحصیلات عالیه در ایران به "قیف وارونه" معروفه. ورود بهش سخته اما به محض ورود, دیگه برو خوش باش!!!

بعد از دیدار, با این که هنوز سر شب بود تصمیم گرفتیم برگردیم هتل چون فردا صبحش باید ساعت 3 راه میافتادیم به سمت دمشق و پروازمون ساعت 12:30 بود. به هتل که رسیدیم ساک ها رو بستیم و همون شب گذاشتیم توی اتوبوس. بعد از شام هم توی بالکن هتل نشستیم و برای آخرین بار با خوردن چای, نمای بیروت در شب رو از اون بالا نگاه کردیم.

 

ادامه دارد ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان فهیمه
22 شهریور 90 19:54
سلام: بالاخره آپ کردی...بابا اینقدر مارو معطل نکن...ما رو نزار تو خماری جالب بود.مخصوصا دیدار از سنگرهای جوانان حزب الله... وااااااای..من خیلی دلم میخواد برم.... اومدی خبر جدید وبمو بخونی؟بدو بیا. دلت آروم
سارینا
22 شهریور 90 19:55
سلاااااااام عجیجم وااای کیانا جون همچین قشنگ نوشتی که اگه قسمت بشه برم احساس میکنم واسه بار دومه که دارم میرم خیلی خوب توضیح دادی دمت گرم
مامان ابوالفضل
22 شهریور 90 20:10
به این می گن یه سفر واقعی ، معلومه شما حسابی قبلش هم مطالعه داشتین و تورتون خیلی عالی بوده
براتون خوشحالم

آره عزیزم
قبلش از اینترنت سر و ته سوریه و لبنان رو درآورده بودیم!
تورمون هم عالی بود چون همه دانشجو و استاد بودن
خاله جون
22 شهریور 90 23:51
واقعا مثل همیشه
مامان علیرضا
23 شهریور 90 9:44
سلام عزیزم خدایی خیلی واسه این سفر نامه زحمت کشیدی ممنووووووووووووووووووووون


نارینه
23 شهریور 90 11:36
ببخشید خانوم .. یه سوال داشتم ... شما چرا اینقدر زیبا مینویسید !!!!!!!!!!

لطف داری عزیزم
مامان صفا
23 شهریور 90 13:33
سلام گلم من هم دلم تنگیده ولی در دو هفته اخیر سرم شلوغ بود مهمون داشتیم و... اما هر روز به وبت سر می زنم نمی دونی چقدر دلم می خواد همه سفر نامه تو بخونم ولی تاالان فقط یکی رو خوندم چون می خوام عکسا رو هم ببینم باید سر فرصت بیام... بیشتر به فکر دفاعت هستم دعا میکنم به خیر و خوشی فارغ التحصیل بشی دوست جون گلم .. بوس
مامان فهیمه
23 شهریور 90 16:50
سلام: اگه خدا بخواد یکشنبه 27 شهریور میایم شیراز...خیلی ذوق دارم.دلم میخواد زودتر ببینمت... فقط فامیلتو بهم بگو تا اگه دیدمت بدونم اسم و فامیلیت چیه... اگه هم دوست داشتی بهم تک بده الان که شمارتو سیو کنم اونجا بهت بزنگم باهات قرار بزارم ببینمت. واااااااااااااای ...نمی دونی چه ذوقی دارم.. ولی حیف که شوهرم نمیاد که با شوهرت آشنا بشه. نه اینکه ثبت نام عمره دارن...از صبح تا 10 شب باید سر کار باشن... دوستت دارم کیانا جونم. به امید دیدار.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تربچه! می باشد