سفرنامه ی سوریه-لبنان قسمت هشتم (پایانی)
روز هشتم: به سلامت!
8/8/1390
امروز روز بازگشت هست. شب سعی کردیم زود بخوابیم چون ساعت 3 حرکت داشتیم. ساعت حدود 1 شب بود که دیدیم سینا داره ناله می کنه. واااااااااااااای خدای من سینا جونم تب داشت.
ادامه ی مطلب را ببینید
روز هشتم: به سلامت!
8/8/1390
امروز روز بازگشت هست. شب سعی کردیم زود بخوابیم چون ساعت 3 حرکت داشتیم. ساعت حدود 1 شب بود که دیدیم سینا داره ناله می کنه. واااااااااااااای خدای من سینا جونم تب داشت. داشتم از ترس و ناراحتی می مردم. خدایا من غریبم، دست تنهام، 2ساعت دیگه باید حرکت کنیم، چه کنـــــــــــــــــــــــــــــم؟
تنها کاری که از دستم براومد این بود که سوره ی حمد رو میخوندم و بهش فوت می کردم. این طور مواقع نباید پاشویش کنم آخه سینا وقتی تب داره با پاشویه حالش بدتر میشه. اما اگه تب و لرز کنه پاشویه اثر داره! خدا رو شکر خدا رو شکر لرز نداشت. کم کم خوابمون برد. ساعت 2:30 بود که reception هتل زنگ زد و با لهجه ی بامزه اش گفت: "حرکت، حرکت"!
خداروشکر سینا حالش خوب خوب شده بود!
صبحانه رو ساعت 8:30 لب مرز سوریه-لبنان خوردیم و حدود ساعت 9:30 الی 10 رسیدیم فرودگاه دمشق. کارهای پاسپورت رو انجام دادیم و رفتیم سالن ترانزیت. پرواز به موقع پرید (12:30). ساعت 4 به وقت ایران فرودگاه امام بودیم و تا رسیدیم خونه شده بود 7.
پایان
این هم سفرنامه ی ما
ممنون که همراهی کردید و نظرات قشنگتون رو بیان کردید.