سلام گلکم خوبی مامانی؟ دیروز اتفاق های عجیب و غریبی برامون افتاد صبح ساعت 2 راه افتادیم به سمت تهران. از خونه ی مامان جون مرضیه که اومدیم بیرون دیدیم ببببببله پارتی شبانه ی همسایه تموم شده و قیافه های عجیب و غریب دارن از خونشون میان بیرون فکر این که اون شب توی اون خونه چه خبر بوده مو به تنمون راست کرد و با ناراحتی از این همه جفایی که جوون ها به خودشون می کنن راه افتادیم توی شهر که می رفتیم از تعجب داشتیم شاخ درمیاوردیم ماشین هایی که کورس گذاشته بودن, جوون هایی که حالت طبیعی نداشتن, صدای جیغ و فریادهای ترسناک وای خدای من, اصلا فکر نمی کردیم شب های شیراز این طوری باشه. واقعا وحش...