تربچه!

سفرنامه ی همدان- قسمت دوم

روز دوم- پنجشنبه 9/4/90 امروز روز عید مبعث هست و همه جا جشنه. صبح به خاطر خستگی روز قبل، تا ساعت 9خواب بودیم! و وقتی از خواب بیدار شدیم سریع آماده شدیم تا بریم برای صبحانه چون تا ساعت 9:30 بیشتر صبحانه برقرار نبود! خاله زری و هدی که خواب بودن برای همین با بابا سینا و دایی محمد رفتیم به رستوران. تنوع غذاییشون اون طوری نبود که انتظار داشتیم اما خدا رو شکر، چیزی بود که سیرمون کنه! بعد از صبحانه رفتیم برای بازدید از مکان های تاریخی. گنبد علویان، شیر سنگی و برج قربان رو دیدیم و برگشتیم هتل. برات گفتم که دیروز از اتاق 2خوابه به 3خوابه اسباب کشی کردیم، حالا امروز رئیس هتل اومد و گفت همکارش اشتباهی ا...
10 تير 1390

سفرنامه ی همدان- قسمت اول

سلام گلکم خوبی مامانی؟ امروز صبح با خاله زهرا اینا و دایی محمد راه افتادیم به سمت همدان. و این پست, خاطرات روزانه ی سفر همدان هست.     روز اول- چهارشنبه 8/4/90 ساعت 4:8 صبح, بیدار باش زده شد و ساعت 5:15 راه افتادیم. شب قبل از سفر بابا سینا و عمو امین (شوهر خاله زهرا) تصمیم گرفتن که از مسیر قزوین به همدان بیایم. جاده ی جالبی بود. کلا صنعتی بود و پر از کارخونه! تصمیم یر این بود که قبل از رفتن به هتل, از غار علیصدر دیدن کنیم. ساعت 10:15 رسیدیم به غار علیصدر. این رو هم بگم که به خاطر دخترخاله هدی, از صبحانه خبری نبود! میخواستیم قزوین برا صبحانه بایستیم که خاله زری گفت اگه واستیم, هدی ...
9 تير 1390

اندر احوالات ما ...

سلام گلکم خوبی مامانی؟ امروز بابا سینا رفته تا آخرین امتحان آخرین ترم کارشناسی ارشدش رو بده! به عبارت ساده تر، امروز بابا سینا رسما کارشناسی ارشدش رو تموم می کنه     خدایا توی این امتحانش هم کمکش کن و اما اندر احوالات ما داریم برای رفتن به سوریه و لبنان تلاش می کنیم! چه تلاشی؟ مامان جون درسته که ما از بین 28000 نفر برای رفتن به این سفر انتخاب شدیم (همراه با 48٩٨ نفر دیگه!) اما این پایان ماجرا نیست!!! سخت تر از این مرحله،‌مرحله ی خروج از کشور بابایی هست!   بله بابا سینا هنوز 9ماه از خدمت سربازیش مونده و الان معافی...
6 تير 1390

خلاف؟!

خلاف!!! آمریکا : شما خلاف می کنید. پلیس شما را دستگیر میکند. احیاناً آن وسط مقادیری مشت و لگد توسط افسر پلیس دریافت میدارید. یک نفر از این صحنه فیلم میگیرید و در اینترنت پخش می کند. صحنه ضرب و شتم شما از 222 کانال خبری و سیاسی پخش می شود. پلیس رسوا می شود. پلیس از مردم آمریکا عذرخواهی می کند . پلیس 15 میلیون دلار به شما غرامت می دهد. شما نیز به خاطر جرمی که مرتکب شده اید مجازات می شوید . ایتالیا : شما خلاف می کنید. پلیس شما را دستگیر می کند. شما به پلیس رشوه می دهید. شما آزاد می شوید ! فرانسه : شما خلاف می کنید اما پلیس شما را دستگیر نمی کند چون فعلاً به خاطر حقوق پایینش در حال اعتصاب است .. . انگلیس ...
6 تير 1390

زنگ انشا!

سلام گلکم خوبی مامانی؟ امروز انشای یک بنده ی خدا رو برات میذارم اما این رو بدون: هیچ جا ایران خودمون نمیشه!   موضوع انشا: خارجی ها پدرم همیشه می‌گوید " این خارجی‌ها که الکی خارجی نشده‌اند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند " البته من هم می‌خواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم   ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج می‌دانم . تازه دایی دختر عمه‌ی پسر همسایه‌مان در آمریکا زندگی می‌کند برای همین هم پسر همسایه‌مان آمریکا را م...
3 تير 1390

برگشتیم به خونه

سلام گلکم خوبی مامانی؟ دیروز برگشتیم تهران وای هیچ جا خونه ی آدم نمیشه از صبح افتادم به جون خونه آخه پر از خاک شده     خاک که چه عرض کنم، دوده! فردا خاله جون نرگس داره میاد تهران خونم، یکشنبه وقت سونو داره. دکتر میخواد تربچه های خاله رو ببینه و بهش نشون بده. من به همه گفتم به دلم افتاده 3تا تربچه هست، 2تا پسر و یه دختر حالا ببینیم پیشگویی مامان درست از آب درمیاد یا نه! فردا صبح باید با بابایی بریم خرید، آخه یخچال خالی خالی هست! راستی یه خبر خوب مامانی امروز رفتم توی اتوماسیون دانشگاه و دیدم پروپوزالم برای بار دوم تصویب شده! یک مرحله ی دیگه به دفاع ن...
27 خرداد 1390

بابا سینا و هنر کیک پزی!

سلام گلکم خوبی مامانی؟ دیروز عصر بابا سینا برامون کیک پخت واااااااااای چه کیکی خیلی خوشمزه بود دستت درد نکنه بابا سینا وقتی آماده شد با مامان جون مرضیه، بابا جون کاوه، خاله زهرا و دایی محمد خوردیمش همین یک تکه باقی موند و گفتم تا تموم نشده ازش عکس بگیرم! ...
24 خرداد 1390

طلسم شکسته شد!

سلام گلکم خوبی مامانی؟ امروز رفتم دانشگاه بالاخره طلسم شکسته ششششششششد نامه ی سنوات ترم 6 رو گرفتتتتتتتتتتتتتم وقتی رفتم بهم گفت خانم نامتون 25اردیبهشت آماده بوده واااااااای من رو میگی انگار یه پارچ آب یخ ریختن روم واقعا نمیدونستم چی بگم یک مااااااااااه الکی سرکار بودم یک ماااااااااه دفاعم بیخودی عقب افتاد وااااااای خدا از دست این بروکراسی چه کنمممممم حالا بی حرف پیش گوش شیطون کر تصمیم دارم قبل از ماه مبارک دفاع کنم   ...
22 خرداد 1390

شب آرزوهای رنگی ...

  سلام گلکم خوبی مامانی؟ امشب شب آرزوهاست. خدا اولین شب جمعه ی ماه رجب رو به نام شب آرزوها نام گذاری کرده. خدای مهربون توی این شب، فرشته هاش رو به زمین می فرسته تا آرزوهای بنده هاش رو بالا ببرن امشب پرستاره ترین شب ساله، چون هر آرزو، یک ستاره میشه و میشینه روی بال فرشته ها و به آسمون میره امشب، دست ها و نگاه ها رو به آسمونه و دعا می کنن که همه ی ستاره ها به خدا برسه عزیزکم تو که پیش خدا و فرشته ها نشستی و از اون بالا نگاه می کنی، برا مامان و بابا هم دعا کن خدایا ما هم برای آسمون امشب، چندتا ستاره فرستادیم و منتظریم دست های رحمتت اونا رو توی دل آسمون استجابت بکاره خد...
19 خرداد 1390

ای دبستانی‌ترین احساس من

سلام گلکم خوبی مامانی؟ امروز میخوام برات بگم که مامان و بابا چه جوری باسواد شدن میخوام برات بگم که ما با کوکب خانم که زنی پاکیزه و باسلیقه بود آشپزی کردیم با خانواده ی آقای هاشمی به سفر رفتیم با دهقان فداکار، ایثار و از خودگذشتگی رو یاد گرفتیم با کبری تصمیم گرفتیم از کتاب هامون خوب مراقبت کنیم با داستان لاکپشت و پرنده یاد گرفتیم بی جا سخن نگیم با شعر دو کاج، کمک به درماندگان رو یاد گرفتیم با داستان روباه و زاغ، هوشیاری و زیرکی در برابر حیله گران رو یاد گرفتیم   با شعر باران، گردش یک روز شیرین رو تجربه کردیم و با دوپای کودکانه...
17 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تربچه! می باشد